افتضاحه مثل بازار خلازیر میمونه کمد دیواریم اینقدر لباس توشه و ریخت و پاشه امروز خواستم بیرون برم دو ساعت دنبال یه مانتو گشتم پیداش کردم انگار سگ گازش گرفته بود اینقدر چروک بود اون یکی کردم اینقدر رختخواب و پتو و بالش نا مرتبن بازش که میکنی یه عالمه پتو و بالش میریزه تو سرت دو سه بار پسرم باز کرده ریختن رو سرش
جیغ زده از خفگی
اتاق پسرم افتضاح جا راه رفتن نیست اینقدر اسباب بازی و پوست هله هوله توشه گلیم فرششم پره از کاکاعو و پفک خشک شده
آشپز خونم نمیگم اگه بگم فوشم میدید
یخچالام بوگند میدن تن و کنسرو و پیتزای بو کرده
رب گوجههام اینقدر غذا نمیپزم باشون کپک زدن چند بار
کارگر دارم ماه یه بار میاد ماه قبل نیومد
شوهرم خونه نمیاد فقط شبا هیچی تو خونه نمیخوره مادرش غذا براش میفرسته پس غر نمیزنه تراپیستم میگه مرتب کن انرژی مثبت بگیری
خودمم شاغلم و پر انرژی خیلی ام زبر و زرنگم فقط از این خونه زندگی حالم بهم میخوره دوست ندارم یه استکان آب بزنم