مراسم روضه دعوت بودیم با همسایمون رفتیم،همسایمون بچه داره ک نذری دوس داره،من پاشدم کمک کردم
اخرش یه دیگ کاچی پخش کردن منم سه تا کاسه برداشتم یکیش خودم یکیش همسرم ک حیاط امامزاده بود و یکیش هم بچه همسایمون ک بدم مامانش ببره براش،
وقتی اومدم نشستم خانمی که روضه خون بود با میکروفن دستش اومد دیس و از دستم کشید برد
وسط اون همه مهمون ( 300 نفر هم بیشتر بودن) همسایمون یه کاسه داد بهم منم کاسه رو برداشتم دنبال خانم مداحه بردم گذاشتم تو همو دیسه گفتم بدین بقیه
تو میکروفونش اعلام میکرد تو سه تا بخوری بقیه نمیدونم چی ( گویش اینجا رو بلد نیستم) گریم گرفت هیچی نگفتم
بعد همسرم تو حیاط بود دونست رفت پیش خانم و اون کاسه ای که به اصرار داده بودنم پسش داد و شوهر مداحهه و چند نفر دیگه اومدن
منم فقط گریههههههه میکردم
خیلی خجاااالت کشیدم اخه من این همه تو شهر نذری میدن اصلاااااا نمیرم بگیرم
کاری کرد دیگه روم نشه برم امام زاده
دلم شکست خیلییییییی