پدر شوهرم رفته مسافرت شوهرم گیر داده شبا بریم خونشون بخوابیم که مادرش تنها نباشه میدونم که اگه این باب باز بشه واقعا اسیر میشم میدونم مرگ و زندگی دست خداست اما پدر شوهرم تقریبا ۹۰ سالشه و خب ممکنه امروز فردا فوت بشه و میدونم شوهرم خونم رو تو شیشه میکنه که باید بریم با مادرش زندگی کنیم.
الان نمیدونم امشب قبول کنم برم یا نه؟ میترسم قبول کنم فک کنه وظیفمه
فکر نکن یقین داشته باش بری میگن وظیفته و اگر پدرشوهرت فوت کنه کلا باید برید پیشش بخوابید
بهش بگو عزیزم امشبو بریم پیش مامانت تنها نباشه فردا صبح بعد صبحانه برگردیم خونه کلی کاردارم
بهیچ وجه قبول نکن
بچه دیگه ای نداره؟
دیگه بچه نداره اگه هم اتفاقی بیفته دیگه نوبتیش کنین
بگو راحت نیستم جایی جز خونه خودم بمونم و این چیزا
نرو یکبار که بری دیگه تا آخر عمر باید پاسوز بشی و بری
حالا یه باره دیگه برو
من باشم نمیرم، مگه بچس؟ خدای نکرده پدرشوهرت چیزی شه کار یه روز دو روز نیست. بگو بریم پیشش اخر شب برگردیم شب اونجا خوابم نمیبره
تو این قضیه نمیدونم
ولی مادرشه چیکار کنه وقتی پدرش فوت کرد مادرش رو رها کنه وظیفه پسرش هست بزارش رو سرش نگهداریش کنه شما خودتون روزی مادر میشید و هرجور دوست دارید پسرتون باهاتون رفتار کنه بزارید همسرتون با مادرش رفتار کنه
اینکه بعدا چی میشه خدا میدونه
اگه بعداین حرف شد که بری اونجا کلا فرق میکنه
من هم پدرم فوت شده هم پدرشوهرم ولی تنها هستن همسراشون
کسی نرفته باهاشون زندگی کنه
خب مادرشوهرت بیار پیش خودت
الان پاشو شام بزار زنگ بزن دعوتش کن ، اینجوری هم بحثی پیش نمیاد هم اون میاد و شما خونه خودتی
