من الان ۲۸ سالمه
۲۲ سالم بود نامزد کردم اون موقع تازه لیسانس گرفته بودم از همون اول بنا بر ادامه تحصیل شغل داشتم
بعدش رفتم دانشگاه برای ارشد و سرکار میرفتم که مامانم مریض شد و بعد حامله شدم
۲۶ سالگی دفاع کردم و دخترم بدنیا اومد
الان دو سال میگذره دست تنها برای استخدامی خوندم و ب لطفا خدا قبول شدم.دست تنها بودن ی طرف این که هیج جا دیگه نمیتونم تنها برم
همسرمم ۸ میاد خونه
باشگاه هم با دخترم میرم حتی
کافیه ی کلاس مجازی چیزی داشته باشم انقد ادیت میکنه
منم دلم نمیاد چیزی بگم خیلی وقتا میریزم تو خودم
زندگیم خوبه مشگلی ندارم ولی درستش اینه بلید درس خوند پیشرفت گرد مستقل شد و بعد در سن ۳۰ سالگی با خیال راحت ازدواج گرد