منم شمالیم
چند روز جنگ داداشم رفیقشو همراه با زن بچش آورد خونه ی مامانم،اونا ترک بودن،خودش میگفت از ترکا زن بگیرین ولی بهشون زن ندین،پسرای ترک باید با دخترای ترک ازدواج کنن که زندگیشون به مشکل نخوره،ولی دخترای ترک عروس اقوام دیگه بشن خیلی خوشبت میشن و زندگی جمع کنن،
خودشم خیلی زنشو عزت احترام میزاشت،دخترش یه سالش بود خود پسره میبردش دستشویی میبردش حموم لباساشو میشست میخوابوندش،کلا مهربون بود،زنشم واقعا مهربون و بساز بود