احساس میکنم خیلی جاها بهم توهین میشه

حس میکنم شاید دلیلی داره که خیلی از موارد بهم توهین شده فقط نمیدونم ایراد کجاست ک در خوم اصلاحش کنم

آره و جالبه اصلا ندیدم به خواهرم بگه بالا چشمت ابروه 

من شهرستان بودم چون برادرم حالش خوب نبود برگشتم تهران پیشش ولی با رفتار امروزش پشیمون شدم اصلا نمیدونم بمونم یا نه

چون برام خیلی مهمه جایی باشم بتونم راحت بدون سانسور خودم رو بروز بدم

من خودم روحیه ام خیلی حساسه و تقریبا همه میدونن

حتی زنداداشم متوجه تغییر رفتارم شد و هرچه سعی کردم نتونستم خودم رو کنترل کنم 

از نظر روحی خیلی داغونه میدونم ولی متوجه بودم که هنوز احترام گذاشتن رو فراموش نکرده یعنی مراقب احوال مادرم و زن برادرم ولی بی  لیل با من اینجوری کرد...

میخواستم بمونم پیشش هرچند به صلاح خودم نیست اما مردد شدم با رفتارش

الان برام عجیب این هست که چطور باید رفتار کرد که آدم ها جرات توهین نداشته باشن 

این فقط ی نمونه بود خیلی جاها حتی توی دانشگاه از طرف کوچکتر از خودم بهم توهین شده 

میدونی بستگی به آدمش داره چون تا وقتی از طرف وایب صمیمیت نگیرم نمیتونم باهاش صمیمی باشه با غریبه ها رسمی هستم ولی حتی بین اعضای خانواده اگر بفهمم کسی خیلی تمایل نداره با من شوخی کنه باهاش صمیمی نمیشم 

صحبتت رو قبول دارم اخیرا متوجه شدم زیاد توی روابطم دنبال اثبات خودم هستم و برا همین خیلی خودم رو با دیگران فاصله دادم و سعی کردم جائیکه به من مربوط نیست خودم رو قاطی نکنم اما حرکت اینچنینی مثل امروز برام جالب نبود وقتی حتی کوچکترین ارتباطی یه برادرم نداشت

مثال دانشگاه هم بزنم دختری که ۱۲ سال حدودا ازم کوچکتر بود پیش اساتید بدجور بهم توهین کرد در صورتی که من خیلی مراقبم دو طرفه توهینی پیش نیاد 

هرچند بعد از ابراز ناراحتی ازم عذر خواهی کرد اما اون جلوه ای که پیش استاد  و بقیه بچه ها ازم خراب کرده بود رو به این فکر میکردم که نمیشه برش گردونم

اصلا دارم فکر میکنم رفتار درست چی هست بخدا موندم...

نمیدونم ...

مثلا  چه چیزی؟

یک بار باهاش ساعت ۱۰ شب دکتر  رفتم همون جا باز هم ی حرفی زد اون لحظه بروش نیاوردم ولی بهش گفتم بره خونه خونه خودم ده شل تنها توی درمانگاه موندم کارهام رو انجام دادم برگشتم

ولی روز بعد در مورد رفتارش ازش گله کردم

میخوام بگم که از این رفتار ها زیاد داره ولی امروز واقعا نهایتش بود چون هیچ وقت توی گفتگوی من و زن داداشم دخالت نکرده بود طوری بود ک نیم ساعت آخر من رفتم توی اتاق نشستم 

نه اون همچین آدمی نیست اصلا مثل چشام بهش اعتماد دارم