برادرش میخواد ازدواج کنه حالا اونم کلی داستان داره
دنبال رهن خونست با هم میرن املاک دنبال خونه
شوهرم به تموممم صاحبخونه های اپارتمانمون که خونشون دست مستاجره زنگ زده که اگر قصد رهن یا اجاره دارید ما میخوایم
بهش میگم میفهمی داری چیکار میکنی
میگه اول زندگیشه اینا ام که با هم نمیسازن پیش خودمون باشن
بعدشم تو حامله ای یوقت چیزیت بشه من شیفت باشم نباشم بخوام بهت برسم ۴۰ دقیقه تو راهم داداشم باشه
عمرا نزار
حالا دعا کن ندن😅
چه بی عقل
کاری از دستت بر نمیاد چون اون گوش نمیده و تصمیم خودشو گرفته چون گفتی بی عقل نیست و وابسته برادرش
باهم نمیسازن پیش ما باشن؟؟
این دیگه چه منطقی هست که داره؟
بچه هستن مگه، اگر صداشون دراومد بری اشتی شون بدی؟
😑😑😑😑😑
بگو باردارم، تضمینه داداشت حتما خونه باشه من دردم گرفت، تونبودی ایشون منو به بیمارستان برسونه؟
بعدشم خانومی که وضع حمل داره، دردش بگیره نیم ساعته بچه نمیاد بغلش که!!! یه پروسه چندساعته طی میکنهـ
بگو خیالت راحت من علائم داشته باشم رودتر بهت میگم که برسونی خودت رو.
بهترین راه این هست به جاری بزنگی
و بگی ک دوری و دوستی بهتر
احترام ها مون حفظ میشه
دخالت نمیشه و....
من همسرم برای خواهرش خواست کنه همین ها رو تو جمع گفتم پشیمون شد خواهرش
نذذااااااار اگر میخوای زندگیت از هم نپاشه نذار بیان تو یه ساختمون و کوچه باهات
کاش چیزی نمی گفتی تو ی ساختمون باشید چیکار هم دارید
بیخیال بابا
چقد سخت میکنید زندگی رو.
چی میشه مگه
من و جاریم تو یه ساختمونیم
هفته ای 1 بار همو میبینیم
اصلا از اول کار به کار هم نداشتیم
انگار ک اصلا با هم یه جا نیستیم
بزار بیان ،شاید بدرد هم خوردید،اگر هم دیدید ارتباطتتون مشکل ساز هست ،رفت و آمدتونو کم می کنید
حالا چی میشه مگه غوغا راه انداختین؟
چرا اینجوری‌این واقعا؟؟
