بزرگترین حسرت بچگیتون چی بوده

منم  ولی الان خیلی بهش میرسم  نمیزارم کمبودی داشته باشه 

ونم همیشه دوست داشتم یه چرخ خیاطی برام بخرند و هیچ وقت نشد.ولی خدایی نو جوون بودم بابام برام ژانومه خرید.

من یادم آرزوم بود بزرگ بشم بتونم خودم کارایی ک دوس دارم انجام بدم. آرزوم بزرگ شدن بود

ولی الان دخترم میگه من دلم نمیخواد بزرگ شم کاش همیشه بچه بمونم

چقد تفاوت نسل داریم

منم دوس ندارم دختر داشته باشم ...میترسم براش مادر خوبی نباشم ...نتونم باهاش صمیمی باشم... 

نه ما فرقی بینمون نبود 

محبت کلامی نداشت پدرم 

بزرگترین حسرت این بود که بابام بره سرکار 💔 مریض بود و یه حس وحشتناکی بود وقتی تو مدرسه می پرسیدن بابات چیکاره س😢 هم حسرت پدر دارم هم تا حدودی مادر😥 بعضی وقتا می شینم گریه میکنم از بی کسی

اینکه مامانم نره سرکار و بمونه خونه..

ک‌ مثل بقیه بچها وقتی از مدرسه می اومدم حداقل یه غذای گرم روی گاز باشه

کاش مادرم بی عرضه نبود

لباس های قشنگ تنمون میکرد نه زشت 

پدرم انقد مادرمو عذاب نمیداد

پدر مادرم حواسشون به من میبود نه اینکه ولم کنن

من مادرم حتی در مورد پریود هم بهم توضیح نداده بود🙂

نه من هنوزم که ازدواج کردم چرخ خیاطی ندارم   کلا جهاز نداشتم دیگه با شوهرم وسایل واجب خریدیم گفتیم چرخ واجب نیست بعدم که دیدم پدر شوهرم توقع داره من خیاطی کنم و پول در بیارم قیدش زدم ولی اون چرخ خیاطی اسباب بازی خیلی تو دلم مونده نسبت به اون موقع خیلی لاکچری بود و اینکه خانوادم از بچه پنج سال توقع داشتن که درک کنم اون داشته باشه من نداشته باشم

آره دخترای منم دوست ندارن بزرگ شن😃 ما نمی فهمیدیم اینا خوب فهمیدن 

چقدر خوبه... مطمئنا روان دخترت تو بزرگسالی و زندگی آینده ش سالمه...آدم صبور و مهربونیه ...

من بعضی اوقات بی حوصله ...افسرده ... بی اعصابم ...دقیقا رفتارای مادرمو دارم ....دوس ندارم بچم بیاد کنارم گاهی اوقات ... ولی همیشه سعی میکنم باهاش دوستی کنم بازی و هزاران چیز دیگه ...امیدوارم تمام رفتارای منفی حذف بشه

اره خدایی خیلی ناحق بوده.ولی به حرمت پدر مادر بودنشون ازشون بگذر عزیزم.

من یه پسر دارم ...دومی توراهی دکتر احتمال دخترداده ن ناراحت بشما فقط نگرانم ...