بچه هاااا چطوری وارد رابطه شم بیاید آموزش بدین

آخه از سینگلی خسته شدم
دیشب تو راخ خونه یه پسره یهو یه دسته گل خیلیی بزرگ داد به دوست دخترش که داشت همینجوری تو خیابون رد میشد و سوپرایزش کرد منم الان از دیشب تاحالا دارم بهش حسودی میکنم
منم دلم میخواااااد
عروسیا که میرم انقدر حسودی میکنم که حد نداره تا یکی دوماه بعد هر عروسی دپرس میشم اصلا غم منو میگیره یه وضعی تا یکی دوهفته اولش هرروز گریه میکنم دست خودمم نیست بقیه فکر میکنن مثلا واسه مشکلات کاری ایناست یا با کسی تو خونه مشکل دارم اما نه دلم شوهر میخواد   
شوهرم که گیر نمیاد حداقل دوستی چیزی خسته شدم بخدا
عررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر

3 سال از 6 صبح تا 11 شب با یکی از دوستام میرفتم کافه های مختلف پاتوق اصلی هم داشتیم اما هیچی به هیچی
البته اون موقع ها هم دنبال این چیزا نبودم ( حدود 2 سال پیش ) الانم میریم اما کمتر ولی خب خبری نیست آبجی گلم
کافه واسه من جواب نداده   

خوش بحالت
عررررررررررررررررررررررررررررررررررررر  

من جاش بودم نگه میداشتم خعلی رمانتیک میشد   

زمانش نمیرسه میفهمی
نمیرسه
نمیرسه
نمیرسععععععععععععععععععع
ولی واقعا سینگلی از رابطه با آدم لاشی بهتره
یکی از دخترای فامیلمون ازدواج کرد با یه پسری یعنی عقد بود
پسره کتکش میز تا از پدر دختره پول بگیره بعد که 2 میلیارد گرفت یه چند وقت عیبش زد دوباره اومد و کتک و ... که من ماشین میخوام پدر دختره به نام دختره ماشین گرفت گفت بده دست شوهرت که ولت کنه آقا پسر دوباره دعوا و اینا که ماشین باید به نام من باشه و دوباره همون داستان غیب شدن و اینا قرار شد عروسی کنن چون پسره توان مالی خونه خریدن نداشت پدر دختره خونه به نام دختره زدو جهاز و فلان و اینا پسره اومده بود که کارای جشن و ردیف کنن پسره دعوا که من خونه زن نمیام خونه باید به نام من باشه آقا دوماه صبر کردن دیدن پسره از خر شیطون پایین نمیاد دختره هم هی اصرار که خونه چیه به نامش کنید برم سر زندگیم
الان که خونه رو به نام پسره زدن پسره دختره رو میزنه میگه باید طلاق بگیری مهریه هم ببخشی انقد اذیتت میکنم تا ببخشی
لاشی که میگن ...
البته از این موردا زیاد دورمه اما هعی دله دیگه
خدایا یه پسر مومن با ایمان حلال خور لطفا