2777
2789

من پارسال کنکور دادم و رشته هایی مثل پرستاری و هوشبری و اتاق عمل قبول میشدم خانوادم خیلی مسخرم کردن و بهم تیکه انداختن و من یه سال موندم پشت کنکور 

تو این یه سال کلاس رفتم و تلاش کردم برای رشته پزشکی 

یکی از معلم های من آقایی مجرد بود که سر کلاس با من خیلی شوخی میکرد و به جورایی من احساس میکردم که از این حرف ها و شوخی ها منظوری داره و از من خوشش میاد من هم از کلاس که بر می‌گشتم خونه برای مادرم تعریف میکردم یه جور هایی خیلی راحت بود از خانواده خودش گذشتش دوستاش زندگیش و همه چی صحبت می‌کرد از خانواده من می‌پرسید و شوخی میکرد 

مادر من خیلی به من اصرار کرد که من باید به جلسه همراه تو بیام و این آقا رو ببینم کلاس هام خصوصی بود ولی من بهش گفتم که این کار رو نکنه ولی اون بدون اجازه من و به طور مخفی شماره معلمم رو از گوشی من برداشته بود و بهش پیام داده بود که چرا سر کلاس اینقدر با دختر من شوخی کردی اگر قصد ازدواج داری باید از طریق خانواده دختر من زودتر اقدام کنی نکنه منتظری دختر من بیاد به تو پیشنهاد بده اگر منتظر همچین چیزی هستی باید بگم که دختر من به تو علاقه مند هست ولی دختر سرسنگین و آبرو کندی هست هزار سال دیگه هم بهت همچین حرفی رو نمیزنه 

اونم فکر کرده بود که من خودمم و دارم این حرفا رو با یه خط دیگه بهش میگم پیام داده بود که من باید شما رو حضوری ببینم در غیر این صورت صحبتی ندارم و مادر من باهاش قرار گذاشته بود و حرف زده بودن اونم گفته بود که من منظوری نداشتم و در حد شوخی سر کلاس بوده و دختر شما اشتباه متوجه شدن 

من حدود یه ماه و نیم بعدش فهمیدم که همچین اتفاقی افتاده بعد که بهش گفتم که چرا با مادر من صحبت کردی گفت هر فکری که تو ذهن شما هست رو بریزید دور من قصد ازدواج ندارم و مسیر زندگی من و شما با هم فرق داره و هیچ سنخیتی نداریم 

حدود یک یا دو هفته گذشت و دوباره خودش حرف ازدواج رو انداخت وسط و حرف زد و در مورد ملاک های من پرسید و در مورد ملاک های خودش گفت 

گفت من کی می تونم برای امر خیر مزاحم شما بشم من حرفی نزدم و این جمله رو پنج یا شش سری تکرار کرد 

نمیدونم چی بگم واقعا ولی خوب مادرت کار خوبی نکرده که تورو توی اون موقعیت قرار داده 

به نظرم از اونجایی که اون اول برگشته گفته که قصد ازدواج نداره و بقیه حرفهایش 

یه مدت بهش بی محلی کن تا معلومه بشه دستت نمی‌اندازد وچه تلاشی میکنه

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بعد از یه مدتی دوباره گفت که من از ازدواج کردن پشیمون شدم و دیگه نمی‌خوام ازدواج کنم منم گفتم هر جور که خودتون صلاح میدونین 

حدود یه هفته گذشت و کلاسهای من بعد کنکور تیر تموم شد و من دیگه نمیدیدمش یه سری بهش پیام دادم چرا منو دوست نداری گفت حضوری صحبت کنیم منم قبول کردم به سری قرار گذاشت که خودش کنسل کرد و گفت کاری براش پیش اومده و نیومد یه سری من قرار گذاشتم و قرار شد بیاد ولی نیومد من بعد چهل دقیقه بهش پیام دادم که نمیای گفت نه نمیام ساعت الان مناسب نیست لطفاً پیام ندید من هم چیزی نگفتم و دیگه پیام ندادم و برگشتم خونه 

فردا اون روز پیام داد خودش که میتونی ساعت ۷ بیای که من دیگه از دستش ناراحت بودم و گفتم که دلیل اینکه دیروز من رو معطل کردی چی بوده ؟ 

گفت من از اولش هم فقط معلم شما بودم ولاغیر بقیش هم توهمات و تخیلات ذهن شما بوده من اصلا نگفتم که می برای امر خیر مزاحم شما بشم 

منم گفتم شما در جایگاهی نیستی که به من بخای بگید متوهم 

بعد پولش رو براش واریز کردم و گفتم که انشاالله براتون پربرکت باشه 

اونم تشکر کرد و آرزوی موفقیت کرد و ازم معذرت خواهی کرد و بعد گفت اگر شما اجازه بدین من برای همیشه ازتون خداحافظی کنم 

منم دیگه جواب پیام هاش رو ندادم دوباره چند ساعت بعد پیام داد که نمی‌خوای خداحافظی کنی ؟ من بازم جوابش رو ندادم 

تا امروز که دوباره خودش برام یه پیام فرستاده در مورد اخبار کنکور هنوز پیامش رو باز نکردم و جواب ندادم 

آدم خوبی هست اخلاقش خوبه دکترا داره من خیلی عاشقشم باشگاه می‌ره هیکلش عالیه نماز و روزه میگیره  وضع مالیش خوبه ماشین داره خونه داره مغازه هم داره ؟ با همه شرایط من هم کنار اومده بود نمی‌دونم چی شد دوباره برگشت گفت من قصد ازدواج ندارم 

به نظرتون الان باید چه واکنشی نشون بدم 

اینم بگم من خیلی اذیتش کردم ولی اون همیشه کوتاه میاد 

و از همه لحاظ ها از من سر تره 

بعد از یه مدتی دوباره گفت که من از ازدواج کردن پشیمون شدم و دیگه نمی‌خوام ازدواج کنم منم گفتم هر جور ...

الهییی 

ببین هرچقدر که بیشتر بری سمتش اون دورتر میشه 

بعدشم معلومه که برای ازدواج کردن دو دله شاید دوبراش کسای هستند که از ازدواجشون پشیمون اونم حتما میبینه ومیترس خودش اونجوری بشه

[QUOTE=389729702]یعنی کلا پیام ها رو نگاه نکنم و جواب ندم ؟ [/QUOTEمنتظر باش اگه قصدش جدی باشه حضوری ...

من حضوری دیگه نمیبینمش کلاسم تموم شده بیرون هم با کسی نمی‌رم کلا خصوصیات اخلاقیش هست با هیچ پسری نه حرف میزنم نه شماره میگیرم نه شماره میدم نه بیرون میرم کلا هیچ کاری نمیکنم 

چون معتقدم به همسر آیندم هر کی که میخواد باشه با این کارم خیانت میکنم  

بعد از یه مدتی دوباره گفت که من از ازدواج کردن پشیمون شدم و دیگه نمی‌خوام ازدواج کنم منم گفتم هر جور ...

به نظرم باهاش خداحافظی کن اون الان تکلیفش با خودش مشخص نیست اصلا نمیدونه چیکار کنه چیکار نکنه 

اگر تورو دوست داشته باشه دوباره حتما میاد سمتت اما اگه نه که هیچ دیگه 

من حضوری دیگه نمیبینمش کلاسم تموم شده بیرون هم با کسی نمی‌رم کلا خصوصیات اخلاقیش هست با هیچ پسری نه ...

چقدر خوبببب بهترین کارو میکنی انشالله خداهم یکی مثل خودت رو توی مسیرت میزاره

الهییی ببین هرچقدر که بیشتر بری سمتش اون دورتر میشه بعدشم معلومه که برای ازدواج کردن دو دله شاید دوب ...

آره یه سری گفت خواهر زاده بهم گفته دایی زن نگیری به وقت چون مثل بابام بدبخت میشی 

یه سری هم گفت پسرا خیلی از ازدواج میترسن 

ولی می‌دونم که دوستم داره چون بخاطر من حتی رئیس آموزشگاه باهاش دعوا کرده و دیگه اون آموزشگاه نمیره 

آره یه سری گفت خواهر زاده بهم گفته دایی زن نگیری به وقت چون مثل بابام بدبخت میشی یه سری هم گفت پسرا ...

خوب ببین اگه دوست داره پس حتما بعد یه مدت که تنهاش گذاشتی دوباره باید بیاد سمتت

بهش بگو که من به شما کمی علاقه دارم ولی نمیخوام وقتم رو با کسی که قصدش ازدواج نیست هدر بدم خداحافظ

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792