قضیه از این قراره که بنده با یکی صحبت کردم که برم برای کار و اون کارو همه میدونسن شغل مورد علاقه منه و کلا حکم تراپی برای روحم داشت با هزار امید و شوق صب بیدار شدم اماده شدم بعد چون بار اول بود که میخاسم برم اونجا بابام و مامانم خاستن برسونن منو بعد از وقتی ک رفتم داخل حیاط فنگ مینداختن ک اره لباست جوریه پات پیدا میشه فلان خلاصه اعتنا نکردم چون کاره برام مهمتر بود و بعد رسیدیم داخل خیابون وسط جمعیت بابام اومد شروع کرد بحث کردن با من که اره من شرمم میشه تو خیابون کنار تو وایسم و عصبیم کرد جوری ک ب خودم اومدم دیدم تا شعاع سه متر اینور اونورمون دارن نگامون میکنن میخاسم اب شم ینی عصبی شدم داشتم به مرز جنون میرسیدم ول کردم برگشتم خونه قیدشو زدم از دیروز انقد حرص خوردم دارم میمیرم واقا ذوقمو کور کردن از خودم بدم میاد دلم نمیخواد اصن کاری کنم از ی طرف اون کار شغل مورد علاقه من بود با کاراشون روانیم کردن قرار داشتم نرفتم واقا دلم پره بنظرتون چیکار کنم واقا دلم نمیخواد ب حرفشون گوش داده باشم لباسی ک دوست دارن بپوشم برم از ی طرف ذوقی ندارم اصن ک باز ب خودم برسم مثلا امروز عصر برم معذرت خواهی کنم ک دیروز نشده بیام از اون طرف اصن لباس خوب ندارم واقا همشون سر و ساده ان ک ب دلم نمیشینن
ما دخترا چجوری شاد باشیم که خراب به نظر نیایم؟ :)))) ی مدتی کاربری غیر من دست دوستم بود ی سری تایپکارو گردن نمیگگیرم😚💙
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!