من اونقدر ادم حساسی نیستم که بگم همه رو شوهرم چشم دارن یا حرکاتای منظور دار میزنن ولی پنجشنبه واقعا عصبی شدم
خانمه از همکارا و اشناهای شوهرم بود ما رفتیم مطبش
گفت وااای چه مامان کوچولویی این جثه چجوری میخواد بچه بیاره بعد غش غش خندید
دوباره من شروع کردم شرایط و توضیح دادن پشت من شوهرمم یسری چیزارو گفت بعد دکتره اصلا به حرف من واکنش نمیداد ولی حرفای شوهرمو جواب میداد
دوباره داشت سونو میکرد گفت دکتر جثه ی بچه به خانومتون رفته به خودتون نرفته هاااا بعد غش غش خندید