ما امشب مهمونی داشتیم دوست های همسرم از بویر احمد اومده بودن دعوتشون کردیم شام اومدن قشنگ ازشون پذیرای کردم چند ساعتی گذشت که دیدم دوتا خواهر شوهرام با برو بچه هاشون و شوهراشون سر زده یی خبر خودشون دعوت کردن اومدن ما خودمون برای اینکه غذا کمنیاد غذا نخوردیم و سهممارو اونا خوردن یعنی میرم از عصبانیت بمیرم خیلی خجالت کشیدم جلو مهمون هام