یه ماهه زایمان کردم,وبخاطر حال خرابم مجبور شدم برم خونه مادرم دیسکم پاره شده بود توان مراقبت نداشتم از خودمو وبچه,اتفاقی رفتم خونه خودم و لباس های زیر شوهرمو دیدم که,,و حالم بدشد ,الانم نزدیک چهل روزه خونه مادرمم اقلا توروم نگاه نمیکنه.وفقط میاد بچه رو میبینه,و خیلی ام بامن سرده تو ماشینش رفتیم بچه رو ببریم دکتر اصلا هیچ حرفی بامن نمیزنه تو زندگیم خیلی زجر کشیدم وهیچ خوشی ندیدم اصلا بمن محبت نمیکرد ,ولی من فکر میکردم ,که همه چیز عادیه و اون سرده,یه بار زود گفت یه برنامه ای هست به صورت انلاین میشه با این و اون حرف زد و من هیچی سر در نمیارم از گوشیش,این ظلمه واقعا ,الانم دیگه دلی ندارم برم تو خونم ,با چه دلخوشی ,احساس میکنم.چت و انلاین با کسی حرف زده حق من نیست ادامه بدم این زندگی رو قبلا هم اون برنامه رو تو.گوشیش دیدم اما بهم گفت این برنامه خود بخودنصب شده رو گوشیم