2777
2789
عنوان

تقاص پس دادن شیرین خانم

1183 بازدید | 14 پست

توی این تاپیک میخوام براتون یک سرنوشت واقعی از "شیرین خانم" رو تعریف کنم 

این تاپیک برخلاف سبک تاپیک های قبلیم اصلا شاد نیست و شایدم غمگین تموم شه 

اما خب ،هم واقعیه،هم یه تلنگر برای آدم هاییه که به دیگران ظلم میکنن و هم یک امید برای کسانی که بهشون ظلم شده و از عدالت الهی نا امید شدن!

این تاپیک که بر اساس واقعیتیه که من به چشم خودم دیدن نشون میده شاید تقاص پس دادن دیر اتفاق بیوفته، اما بالاخره اتفاق میوفته ... 

حتی بعد از سی سال!!!

من تاپیک رو قفل میکنم چون زیاد دوست ندارم پیوستگی نوشتارم با پست دیگران از بین بره

میتونید تاپیک رو سیو کنید تا بعدا بخونید 

مرسی❤️

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

راستش من زیاد خوشم نمیاد چیز هایی رو نقل کنم که خودم ندیدم و یا مثلا از جایی مثل اینترنت کپی کنم
ترجیح میدم چیزهایی رو بنویسم که خودم شاهد بودم
داستان برمیگرده به سال 67 که مادر من تازه عروس شده بود(طبیعیه که من اون موقع نبودم اما از یک جایی به بعد من هم خودم شاهد اتفاقات بودم)
سال 67 که مادرم تازه ازدواج میکنه پدرم برای ادامه ی تحصیل میره تهران و مادرم خونه ی پدر بزرگم زندگی میکنه (پدربزرگ پدریم)
اونا یه دختر همسایه داشتن به اسم "شیرین"
عمه هام با شیرین دوست بودن و برای همین مامان من هم با شیرین دوست میشه
یه سال بعد شیرین زن یک مردی میشه که همسر اولش مرده بود و دو تا بچه داشت ،یه دختر 6 ساله به اسم مریم و پسر 5 ساله به اسم سروش
شیرین قبول میکنه که بچه ها رو نگه داره
شوهر شیرین درآمد خوبی داشت ولی یکم بی دست و پا و ترسو بود ،اون واقعا از شیرین می‌ترسید و حق اعتراض نداشت زیاد،یه جورایی فقط پول در میاورد اما اختیار پولشو نداشت ،حتی اختیار لباس تنش رو هم نداشت
شیرین شروع میکنه که پدر اون دوتا بچه رو در بیاره از همه لحاظ

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

اون دوتا بچه واقعا کوچولو بودن اما شیرین خانوم اصلا رفتار خوبی باهاشون نداشت و واقعا شکنجه شون می‌کرد
مادرم میگه یه روزی مریم سرما خورده بود و وسط پذیرایی خوابش برده بود روی زمین و از درد ناله می‌کرد
عصر بود و مامانم و عمه هام خونه ی شیرین بودن که یهو برای شیرین خانوم مهمون میاد
شیرین خانوم هم با لگد محکم میزنه به کمر مریم (دختر بچه ی مادرمرده ی مریض که به سختی خوابش برده بود)
مریم از همه جا بی‌خبر از خواب میپره و مات و مبهوت فقط به اطراف نگاه می‌کنه...
شیرین بهش میگه پاشو برو توی اتاق بخواب !!!
آخر همه ی جملاتش هم بدترین فحش ها رو به مادر مرده ی مریم میداد...
مامانم میگه این صحنه انقدر غمگین بود که مامانم مریم رو بغل میکنه میبره توی اتاق و میشینه بحال مریم گریه میکنه
مهمونش که رفت عمه هام و مادرم با شیرین خانوم دعوا میکنن و بهش میگن خیلی سنگدلی و اونم میگه توی زندگی من دخالت نکنید!

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

همون سالها،به فاصله ی دوسال شیرین خانم خودش صاحب‌ دوتا پسر میشه
آرمان و آرش
همسر شیرین خانم برای هر چهار تا بچه لباس میخرید،اما شیرین خانم حتی لباس های نو رو نمی‌داد به مریم و سروش و حاضر بود  کوچیک بشن لباس ها،اما تن اون دوتا بچه نمیکرد !
اما بجاش برای آرمان و آرش کم نمیذاشت!
بابام میگه یه روزی وقتی آرمان و آرش دیگه جوون شده بودن ،یه روزی بابام میره دم خونه ی شیرین خانم اینا تا یه چیزیو بده به شوهر شیرین خانم...
میگه بیست جفت کفش و کتونی تازه و مارک دیدم دم درشون
شوهر شیرین خانوم از پدرم خواست که بیاد داخل خونه ،بابام گفت مهمون دارید زشته من نمیام!
شوهر شیرین خانوم میگه مهمون چیه؟اینا کتونی های آرش و آرمانه!!!
در واقع  کل حقوق شوهر شیرین خانم همش صرف آرمان و آرش می‌شد و اون دوتا بچه هیچ سهمی نداشتن، حتی حق نداشتن لباسایی که باباشون براشون میخره رو بپوشن...

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

شیرین خانم اون قدر بچه های خودش براش عزیز بودن که شب های زمستون کتونی آرمان و آرش رو میاورد توی خونه و می‌ذاشت کنار بخاری که صبح وقتی میرن مدرسه ،پاهاشون بره توی کفش گرم!
اما شیرین خانم چه بلایی سر مریم و سروش آورد و چه تقاصی پس داد؟
شیرین خانم اون قدر مریم رو اذیت کرد تا اینکه وقتی مریم 16 ساله شد عمه ش اومد و بردش تهران پیش خودش و بعدها مریم رفت توی مطب یه دکتر منشی شد و چند سال بعد هم با یه فردی ازدواج کرد
شیرین خانم نمیذاشت شوهرش بره عروسی مریم!
با هزار تا وساطت بالاخره راضیش کردن
شیرین خانم گفت : باشه برو!اما حق نداری کادو بدی و تموم پول هاشو گرفت تا مبادا به دخترش پول بده...
بابام و عموهام پول جمع کردن و دادن به شوهر شیرین خانم که بعنوان پدر عروس دست خالی نره...
عروسی مریم تموم شد و مریم فکر می‌کرد دیگه حالا که خونه ی خودش رفته کدورت ها برطرف شده
یه روزی شیرینی میخره و دست شوهرشو میگیره و برمیگرده خونه ی پدرش
شیرین خانم در رو باز میکنه و شیرینی رو میگیره و پرتش میکنه توی خیابون و در رو میبنده...

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،


شیرین خانوم با سروش چی کار کرد؟
سروش رو فرستاد شیرینی پزی!
سروش حق نداشت زیاد توی خونه ی پدرش بمونه
صبح باید سریع از خونه می‌زد بیرون، صبحانه ش می‌شد شیرینی، ناهارش شده بود شیرینی، شامش شده بود شیرینی
سروش بعد از اینکه چراغای خونه خاموش می‌شد حق داشت بیاد توی خونه،تا وقتی که چراغا روشن بود باید توی کوچه میموند
از بیرون زل می‌زد به پنجره های خونه تا وقتی که چراغا خاموش شن
برای همین شیرین خانم تا دیر وقت چراغا رو روشن میذاشت تا سروش کمتر توی خونه بمونه ...

وقتی میومد هم حق نداشت توی اتاق خواب بخوابه
اصلا اتاق خواب نداشت ! اتاق ها برای آرمان و آرش بود...
توی پذیرایی هم نه!
توی آشپزخونه با یه دونه بالش!
حق نداشت از لیوانای خونه استفاده کنه...باید دستاشو زیر شیر آب نگه می‌داشت و آب میخورد...
اینا فقط یک هزارم از ظلم های شیرین خانم بود....
آخرشم سروش وسیله هاشو جمع کرد و رفت خونه ی خواهرش و با اونا تهران زندگی کرد و رفت سر کار
دیگه برای طولانی نشدن ، بحث درمورد ظلم های شیرین خانوم رو تموم میکنم تا بریم سر اصل مطلب
فقط بدونید که اینا چند تا مثال از هزاران مثال بود

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

خلاصه شیرین خانوم بسیار زیاد در اذیت کردن ابتکار به خرج داد و هرجوری که فکرشو کنی آسیب رسوند
سال 92 شوهر شیرین خانوم تصادف میکنه و میمیره
وقتی مریم و سروش برای همیشه از اون خونه رفته بودن ، شیرین خانم  تصمیم می‌گیره توبه کنه!
توی مناسبت های مختلف نذری میده و بیشتر ریاکارانه کمک میکنه به دیگران
حالا این وسط خیلی آروم بین دوستاش میگفت :"خدا هم بدی هایی که من به اون دوتا بچه کردم رو ببخشه"
اما وقتایی که حرف سروش و مریم می‌شد، باز هم ازشون بد میگفت و بهشون فحش می‌داد،انگار همچین زیادم پشیمون نبود از گذشته!
توبه بر لب، سبحه بر کف،دل پر از شوق گناه
معصیت را خنده می آید ز استغفار ما!

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

میرسیم به سال 97
دقیقا سی سال بعد
30 شهریور 1397 روز تاسوعا
دقیق همه چیو یادمه
من و خواهرم و شوهر خواهرم بیرون بودیم
مادرم زنگ زد به شوهر خواهرم و گفت آرمان و آرش درگیر شدن و آرمان زد آرش رو کشت
از اونجایی که تا یه نفر به مشکل برمیخوره زنگ می‌زنن به بابای من ، شیرین خانوم زنگ میزنه به بابای من و بابای من هم میره بیمارستان
من و خواهرم و شوهر خواهرم چون بیرون بودیم مامانم زنگ زد به ما گفت خودتونو برسونید بیمارستان (چون بابای من خودش بیماری قلبی داره مامانم نگران بود و گفت شماها برید حواستون به باباتون باشه این وسط بابام چیزیش نشه)
ما اولش فکر کردیم این حرف ها تحریف و اغراقه
و آرش زنده ست و فقط آسیب جدی دیده
اما آرش واقعا مرده بود....
دکتر گفت آرش رو وقتی رسوندید بیمارستان، مرده بود
آرش واقعا توسط آرمان بخاطر ارث و میراث به قتل رسید 

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،


روز خاک سپاری آرش، سروش و مریم بعد از سالها برگشتن شمال
اومده بودن خاک سپاری برادرشون
جفتشون از ماشین های باکلاسی پیاده شدن،جفتشون با همسرانشون اومده بودن...جفتشون خیلی شیک اومده بودن ...
سریع هم رفتن،چون "بچه هاشون" تنها بودن باید زود برمیگشتن
الان هم مریم و هم سروش یک زندگی نرمال دارن...همسر خوب،فرزندان خوب،یه سقف بالای سرشون و یه ماشین خوب و....
اما آرمان و آرش ...

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

آرش که...
آرمان و شیرین خانوم چی شدن؟
آرمان که قاتل شد اما چون مادر مقتول مادر خود قاتل بود،نمیتونست رضایت بده این پسرش هم اعدام بشه که!
آرمان برگشت خونه اما بعد از مدتی تازه فهمید چه گندی زده و روانی شد
الانم تیمارستانه
چند روز پیش شیرین خانوم رو دیدیم
میگفت میخوام هرطوری شده آرمان رو برگردونم خونه
توی خونه تنهایی برام سخته
حتی اگه دیوونه هم شده باشه، باز هم پسر منه،من باهاش میسازم...
حالا شیرین خانوم از پسر روانیش مراقبت میکنه، و از آرش براش فقط یه سنگ قبر مونده...
میدونی چه حس بدیه قاتل پسرت،پسرت باشه؟
میدونی چقدر سخته برای قاتل پسرت غذا بپزی؟

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،


طبیعتا مرگ مسئله ی خوشحال کننده ای نیست
همگی از مرگ آرش بیگناه ناراحتیم
اما خب...این ها تقاص تمام کار هایی بود که شیرین خانم انجام داد...تقاصشو با مرگ پسرش پس داد...همون پسری که انقدر عزیز بود مامانش کتونی هاشو می‌ذاشت کنار بخاری تا وقتی آرش باهاشو میکنه توی کتونی،مبادا سردش شه!

نه تنها من...بلکه پدر و مادرم و همه ی عمه ها و عموهام معتقدن این مرگ،سزای اعمال کار های شیرین خانم بود
وقتی جفا میکرد به دو طفل مادر مرده و داغدار و اشکشون رو در میاورد..

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،


ببین منو...گاهی آدما بعد از سی سال تقاص پس میدن
اما بالاخره پس میدن...
همینجوری نمیمونه که!
یکی بهت یه بدی ای کرده منتظر نباش فردا بدبخت شه،یه سال دیگه یا ده سال دیگه بدبخت شه
نه...
گاهی سی سااااال طول میکشه
اما بالاخره تاوان پس میدن آدما
در این دنیای ،در این زمین به شدت گرد،هیچ کاری از چشمان خداوند دور نمیمونه
خداوند ناظر بر همه ی اعماله و حق بنده ش رو میگیره...
شایدم طول بکشه ها...شاید سی سال طول بکشه...
اما بی جواب نمیمونه...
نه تنها از نگاه مذهبی،بلکه از دید علمی هم همینطوره...
تمام اعمال ما بازتاب خواهند داشت
امکان نداره شما اشک کسیو در بیاری و قلب کسیو بشکنی خدا بیکار بشینه یه گوشه
اول از همه تو رو میکشه بالا،بعد در زمان مناسب جواب بنده ای که اشکتو در آورده میده
خدا خودش میاد روی زمین ،یقه شو میگیره، ماموریتش که تموم شد جلوش یه تیک میزنه و میگه اینم انجام شد و برمیگرده
خدا نامرد نیست،گاهی بهت فرصت میده ،هی فرصت میده،هی فرصت میده یه جایی میبینه نه!تو نمیخوای به خودت بیای،تو قلبا پشیمون نیستی تو جبران مافات نمیکنی... خدا میگه دیگه بسه...خودم باید دست به کار شم مثل این که...سی سال فرصت دادم بنده ی من به خودش نیومد...خودم باید بهش درس بدم تا به خودش و ظلم و جفاش غره نشه!
بفهمه دست بالای دست هست !

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

چند وقت پیش فردی تاپیک زد و گفت دوستش چندسال با مرد متاهل دوست بوده و همه نوع رابطه هم باهاش داشته!!!!
بعد از چندسال(دقت کنید!چند سال!!!!) توبه کرد و از اون مرد جدا شد و الان میخواد ازدواج کنه...بنظرتون خدا میبخشه و توی زندگی خودش آه اون زن دامنش رو نمیگیره؟
عجب!شما هر غلطی میخوای بکنی،بعد بگی خدا گفته گر صد بار توبه شکستی باز آ !؟ خدا مگه مسخره ی شماست چندین سال با علم بر اینکه "میدونی" اون مرد متاهله،از  شوهر یه زن دیگه دل ببری همه نوع سرویسی بهش بدی ،باعث شی یک زن استرس بگیره،بهش خیانت شه،احساس کمبود اعتماد به نفس کنه،دائما خودشو مقایسه کنه بگه یعنی من چه ایرادی داشتم که شوهرم بهم خیانت کرد،گریه کنه،قلبش بشکنه،از زندگی زده بشه....اون وقت شما بعد از چندسال که دیگه از هم خسته شدید جدا بشید و بگید خب سلام خدا!من برگشتم....من قراره ازدواج کنم چجوری توبه کنم که آه اون زن دامنمو نگیره و سر و کله ی یکی مثل خودم توی زندگیم پیدا نشه؟
خدا میگه:من به تو قدرت تفکر ندادم؟در وجود تو وجدان قرار ندادم؟بعد از چند سال حالا که خودت میخوای ازدواج کنی فهمیدی اشتباه کردی وقتی یه زن دیگه رو از پا در آوردی؟مسخره ی تو ام مگه؟

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

نه!زندگی این جوری نمیمونه
همگی به سزای اعمالشون،حتی ریز ترین گناهشون می‌رسن
حتی اگر اون گناه فقط یک پیام باشه !
قرار نیست به  همین زودی ها نتیجه شو ببینیا...طول میکشه...صبر کن!
خدا الرحمن الراحمینه درست...
اماااا خدا میگه من از حق خودم میگذرم اما از حق بنده ی خودم نه
خدا حق خودشو میبخشه اما میگه برای حق الناس باید دل بنده مو بدست بیاری،جبران مافات کنی
اما اینم بگم...بعضی از دل شکستن ها هم بخشیدنی نیست و بنده هیچ وقت نمی‌بخشه
خدا حتی بعد از سی سال یادش میمونه 

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

یه سری ها شاید فک میکنن من مذهبی نیستم
شایدم واقعا نیستم نمیدونم...
اما من به خداوند اعتقاد دارم
اعتقاد قلبی دارم که خداوند بیناست و آگاه بر تمامی اعمال ما
قوانین ریاضی، ترکیبات شیمیایی،ساختار دقیق درون یک برگ سبز...این همه قوانین و فرمول ها برای خودش بوجود نیومده
این موشکایی که میسازن و این همه مسافت طی میکنن اینا همش بر اساس قوانین فیزیکه!
اینا برای خودش بوجود نیومده که!
خداوند بوجود آورده
خدا درمورد ریزترین سلول ها هم فکر کرده،بعد فکر کردی حواسش به کار ها و حرفایی بنده هاش نیست؟
یادمه توی پاییز یه شبی یه نفری بصورت مجازی من و دوستانم رو اذیت کرده بود
مطمئنم پاییز بود چون من فرداش معماری اسلامی 1 داشتم
خیلی اذیتمون کرد خیلی و حتی اشک مونو در آورد
بهش گفتم خجالت نمیکشی؟نمی ترسی از کارما؟
گفت خدا انقدر بیکاره که بیاد گیر بده به چندتا پیام اونم توی مجازی؟توی کشور ها جنگه آدما دارن همو میکشن . .. خدا بیکاره بیاد منو بخاطر دوتا پیام مجازی بندازه جهنم؟

نه قرار نیست خدا بندازه توی جهنم اما خدا هم اشکتو یه روزی در میاره...نمیذاره در بری!
خیلی بی چشم و روعه هرکسی که فکر کنه چون گناهانی مثل قتل و... وجود داره،پس گناهان کوچیک به چشم نمیان

فک میکنن حالا که  صدام قبلا هزاران نفر رو کشته خدا که بیکار نیست بیاد  این پنج میلیونی که با حیله گرفته و پس نداده بررسی کنه!
خدا بیکار نیست اما کور هم نیست
همه چی به وقتش!

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792