https://abzarek.ir/service-p/msg/2325033 {در من کودکی فلج است که خواب دیده، میشود دوید.} یک روز میآیی که من دیگر دچارت نیستماز صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستمیک روز میآیی که من نه عقل دارم نه جنوننه شک به چیزی نه یقین ، مست و خمارت نیستمشبزنده داری می کنی تا صبح زاری می کنی تو بیقراری می کنی ، من بیقرارت نیستمپاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعدگل میدهی ، نو می شوی ، من در بهارت نیستمزنگارها را شستهام دور از کدورتهای دورآیینهای رو به توام ، اما کنارت نیستمدور دلم دیوار نیست ، انکار من دشوار نیستاصلا منی در کار نیست ، امن ام حصارت نیستم.