خودش امده شهرستان خودشو مهمون خالم کرده من باید ظرف بشورم من باید سالاد خورد بکنم خانوم فقط دور درست نگاه کنه بعد من دو ساله ازدواج کردم راهش ندادم خونم چون حسودی کرد چند تا از جحاز منو شکست منم راهش ندادم هی میشینه جلو جمع اینو منو راه نمیده خونش فلان آخه اینجا جای حرف های آنجا باید انتقام بگیره آدم نفهم نفهمه منم راهش نمیدم همین که هست