سلام دوستان انروز شوهرم و پسرم رفتن بیرون. منم تنها تو مغازه بودم. یک پیر مردی حدود هفتاد سال بود که برای اداره راهسازی کار میکرد این از صبح چندین بار اومد خرید کرد یا جلوی مغازه مینشست و منم کار خودمو میکردم. مادرشوهرم اومد دیدش رفت براش سیب اورد گفت به بقیه همکارات هم بده. مهندسشون خیلی ادم حسابی بود اونم اومد برای همشون خرید کرد و خیلی متین بود. خلاصه بعد شوهرم و پسرم اومدن. باز این پیر مرد اومد خرید کرد من جنس میچیدم و شوهرم پشت دخل بود. بعد شوهرم گفت میرم خونه لباس عوض کنم . پشت سرش هم پسرم رفت خونه مادرجونش و من تنها شدم. خلاصه این پیر مرد اومد دم در گفت شمارتو بده با تعجب گفتم شمارم برای چی میخوای؟؟؟ گفت لازم میشه کاری داشتی زنگم بزن. گفتم من کاریت ندارم شما هم امروز کارتون تموم میشه میرید دیگه. گفت نه من بازم میام بهت سر میزنم شمارتو بده. خلاصه من جوابش ندادم رفتم رو صندلی نشستم. مغازمون دوربین نداره. دوربین گوشیم روشن کردم. اومد روبروم اصرهر رو اصرار شمارتو بده. برام شماره کارتت بفرس من برات پول واریز میکنم. پول لازمت میشه اینااااا. همشم حواسش به بیرونم بود کسی نیاد. خلاصه شوهرم لباس عوض کرده بود از راه رسید. پیر مرد رفت دم در منم تو دو جمله به شوهرم گفتم. شوهرم رفت یقشو گرفت. پیر مرده گفت گه خوردم علط کردم دوتا هم شوهرم زد تو گوشش. همین دیگه طرف راهشو گرفت رفت. به شوهرم گفتم مهندس اون بالا هس برو بهش بگوووو. شوهرمم سوار ماشین شد رفت سراغ مهندس