خانم ها دیشب داشتیم میرفتیم بیرون حدود ساعت های شیش نیم هفت بود پسر همسایمون با موتور سر کوچه بود رد شد از جلچنون من احمق هم ضایع بازی درآوردم وقتی پیچیدیم اون ور چهار راه برگشتم نگاش کردم دیدم اونم همین جور که داره رو. میژنه موتور رو روشن کنه چشمش دنبال ماشینه
حالا دیشب برتکس مامانمم که مسافرته زنگ زد برداشت گفت سیما خانم ( مامان همین پسره ) زنگ زده به من به خونه هم زنگ زده ؟
گفتم نه
به نطزتون میخواد چیزی بگه ؟ اگر گفت بگم چی بوده