بخدا جدی میگم
چن سال پیش روز 13صفر اتفاقی رقتم طلا بخرم
چن تا النگو دیدم ولی دو دل بودم که بخزم یا نه یه خانمی بهم گقت من هر سال 13صفر طلا میخرم خیلی خوش یمنه امروز بخر نذار برای روز دیگه، من حرفشو حیلی جدی نگرفتم و رفتیم یه طلا فروشی دیگه و اون روز سه تا النگو و یه انگشتر خریدم، دوهفته بعدش یه جفت النگو دیگه و یه انگشتر دیگه هم خریدم
و اون سال سال پر برکتی بود برام
گذشت تا اینکه پارسال تو اینسنا باز دیدم،به همه هم گفتم روز 13صفر باعمم و داداشم رفتیم نفری یه پارسیان سبک به نیت رزق و روزی و یه جاکلیدی به نیت خونه و من یه ماشین اسباب بازی خریدم
امساا قبل عید تو دیوار الکی میچرخیدم دیدم یه خونه یهدحاب نقلی نو ساخت وسط شهر با قیمت خوبی گذاشته که دوتاکوچه با محل زندگی الانم فاصله داشت
الکی زنگ زدم و رقتم دیدم مامانمم خونمون بود باهم رفتیم
کمی پول داشتم طلاهامم فروختم، 200تومنم وام یهویی تو یه هفته گیرم اومد مامانمم یهدمقدار بهم قرض داد خریدمش
الانم دارم میکنمش دوخاب
ببخشید طولانی شد