اینا هشت ماهه که دوستشون معرفی شون کرده رفتن
مامانشون ماه پیش دلش تنگ میشه میره تهران اینا و ببینه
خالم میگه فقط یکی از پسراشو اونم اونی که کوچیک بوده رو با دو نفر بادیگارد آوردن یه زمان کوتاه هم فرصت دادن بهشون در حضور همون آدما باهم صحبت کنن
پسرش گفته مامان منو میخوان ببرن ترکیه
خالمم میگه من شوک شدم تازه فهمیدم اینا چه بلایی سرشون اومده
میگه توی صدای پسرش ترس و بغض و اینا بوده
پیش پایین رفته هنوز هیچ اقدامی نکردن
چیکار کنیم !؟
شما خدایی نکرده تجربه مشابه دارین !؟