یه قلدر که با کل اهالی ساختمون ما دشمنی داره این کارو کرده درهای ساختمونم بسته خونشون داره کم کم میسوزه تو خونه هم غذا ندارن و خودشو بچه های کوچیکش دارن از گرسنگی کم کم جون میدن یواش یواش آتیش به طبقه ی مام سرایت میکنه و آذوقه ی غذای مام تموم میشه ولی فعلا ما سالمیم پس به جهنم بذار بمیرن حتی براشون دعا هم نمیکنم
من حتی حق رو به اون قلدره میدم به ما چه خواستن طبق پایین نباشن نمیرن