من هیچ وقت مادرم رو نمی بخشم
ما پولدار بودیم خیلیم پولدار ولی مثل گداها زندگی میکردیم همش داشت جمع میکرد مامانم اصلا ازش نمی گذرم اصلااا
حسرت همه چی رو دلمه حسرت حتی با آرامش غذا خوردن هم رو دلمه حتی نون و تخم مرغ رو با آرامش نمی خوردیم
یه مریض روانی
بابام دلش برامون می یوخت همبرگر و سوسیس می خرید قوت غالب ما بود. صبحانه نداشتبم. میوه که اصلاااا خدا از مامانم نگذره به خاطر پول از شکم ماها زد