2777
2789

من چهار دختر عمو دارم، هر چهارتاشون یک بار ازدواج کردن و بعد طلاق گرفتن. خواهرم، با یه پسری دوست بود، پسره میخواست بیاد خواستگاری خواهرم، یهو مامان پسره گفت اینا در خانواده ی پدریشون طلاق زیاد دارن، نرو خواستگاریش. پسره هم با خواهرم کات کرد. خودمم ازدواجم جور نمیشه. همیشه فکر می کنم یکی دخترای خانواده ی مارو نفرین کرده. البته یه دخترعموم که طلاق گرفته بود، بالاخره تو ۳۵ سالگی با یک آقا ازدواج کرد. اما همش میگم خدایا چرا اینقدر دخترای خانواده ی ما اینقدر در زمینه ی ازدواج شکست میخورن؟ غیر طبیعیه. دخترعموهام همشون هم فوق العاده خوشگل هستند. از چهار تا، سه تاشون پزشک هستن. یکی دیگشون هم ارشد داره. خواهرم هم پزشک. خودمم ارشد دارم. به نظرتون کسی برای خانواده ی ما دعا گرفته، که اینقدر هممون در ازدواج شکست میخوریم؟  

ما ندرتاً دربارۀ انچه کـه داریم فکر میکنیم، درحالیکه پیوسته در اندیشۀ چیزهایی هستیم کـه نداریم. «شوپنهاور»
نه ربطی نداره شاید خوب برخورد نمیکنید باهاشون خیلی فاکتورهای دیگه

یعنی چی خوب برخورد نمی کنید؟ والا ما خانوادگی هم خیلی خوش اخلاق و خوش برخوردیم

ما ندرتاً دربارۀ انچه کـه داریم فکر میکنیم، درحالیکه پیوسته در اندیشۀ چیزهایی هستیم کـه نداریم. «شوپنهاور»

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

شاید خیلی خودتون رو میگیرید و کلاس میذارین

به خدا دخترای خانواده ی ما با وجود تحصیلات بالا و حتی رتبه برتر کنکور بودن خیلی افتاده هستن. دخترعموم رتبه ی ۱۲ کنکور بود، اینقدر افتاده و متین هستش که باورت نمیشه. 

ما ندرتاً دربارۀ انچه کـه داریم فکر میکنیم، درحالیکه پیوسته در اندیشۀ چیزهایی هستیم کـه نداریم. «شوپنهاور»
به خدا دخترای خانواده ی ما با وجود تحصیلات بالا و حتی رتبه برتر کنکور بودن خیلی افتاده هستن. دخترعمو ...

متأسفانه جامعه خیلی بد شده و تو دوره زمونه بدی زندگی می‌کنیم، دیگه وفاداری کمرنگ شده 

شاید خیلی خودتون رو میگیرید و کلاس میذارین

عزیزم مادربزرگم وقتی هنوز سنش بالا نرفته بود، شوهرش رو از دست داد. بعد رفت با یه آقای زن و بچه دار ازدواج کرد.(فکر کنم صیغه کرد) که همین موضوع باعث ناراحتی شدید زن و بچه های اون آقا شد. و خیلی سعی کردن مادربزرگم رو اذیت کنن تا بره طلاق بگیره. آخرش مادربزرگم از اون آقا طلاق گرفت. نمی خوام تهمت بزنم ولی همش ذهنم میره که نکنه خانواده ی اون آقا علیه خانواده ی ما کاری کرده باشن که تقاصش رو مایی که نوه هاش هستیم داریم پس میدیم. اصلا سمت این که دخترعموهام خودشونو میگرفتن یا بداخلاق بودن نرو. چون واقعا همشون خوش اخلاق و خاکی هستن. 

ما ندرتاً دربارۀ انچه کـه داریم فکر میکنیم، درحالیکه پیوسته در اندیشۀ چیزهایی هستیم کـه نداریم. «شوپنهاور»
عزیزم مادربزرگم وقتی هنوز سنش بالا نرفته بود، شوهرش رو از دست داد. بعد رفت با یه آقای زن و بچه دار ا ...

زندگی همینه دیگه برا بعضیا میشه بعضیا نه، بالاخره وقتی دخترعموهات از نظر مالی مستقل هستن باعث میشه دیگه زورگویی و اخلاق بد همسرشون رو مجبور نباشن در هر حالتی تحمل کنند و خودشون رو از اون وضعیت رها می‌کنند، انشالا دل شاد و تن تندرست داشته باشین

زندگی همینه دیگه برا بعضیا میشه بعضیا نه، بالاخره وقتی دخترعموهات از نظر مالی مستقل هستن باعث میشه د ...

عزیزم شوهر های دختر عموهام از نظر اخلاقی بد نبودن، اولین دختر عموم خیلی جوون بود ازدواج کرد، شوهرش بعد یک مدت بهش خیانت کرد و با یک زن دیگه ازدواج کرد. بعد دختر عموم طلاق گرفت، همون موقع کلی حرف علیه دخترعموم زدن که مشکل از اون بوده که سرش هوو اومده. چند سال بعد شوهر سابقش، به زن دومش هم خیانت کرد و با یک زن دیگه ازدواج کرد. همه اون موقع گفتن پس اون مرده مشکل دار بوده. دیگه دوبار خیانت کردن عادی نیست. دخترعموی دیگم رفت با همکارش ازدواج کرد، بعد چند سال فهمید شوهرش قبل ازدواج با یه خانم دیگه عقد کرده بود و دخترعموم قسم میخوره که خبر نداشته، خیلیها پشت سرش حرف میزنن که میدونسته و رفته زندگی یکی دیگه رو خراب کرده ولی من حرف دخترعموم رو باور می کنم. دخترعموم ۲۵ سالش بود که ازدواج کرد، خیلی هم خوشگل بود، پزشک هم بود. چه دلیلی داشت که بره با یه مرد زن دار ازدواج کنه که بعدا که زن سابق شوهرش متوجه شد و موضوع رو براش گفت، بره از شوهرش جدا بشه؟ یکم دیگه صبر می کرد بهترین کیس ها میتونستن براش بیان. دیوانه بود که با لزدواج با مرد زن دار، زندگیشو خراب کنه؟ جالبه عروسی و همه چیزم گرفت، خانواده و تمام فامیلای شوهرش هم تو عروسی بودن. سومین دخترعموم با یه آقایی ازدواج کرد، سر یه جریان خانوادگی، باهاش به اختلاف خورد. فکر کنم عموم با دامادش یه اختلافی پیدا کرد که همین زمینه ی طلاق رو فراهم کرد. یکی دیگه از دخترعموهام هم با یه آقایی ازدواج کرد، بعد عقد متوجه شد شوهرش با دخترای مجرد چت میکنه و باهاشون رابطه داره. اونم بعد فهمیدن این موضوع طلاق گرفت. 

ما ندرتاً دربارۀ انچه کـه داریم فکر میکنیم، درحالیکه پیوسته در اندیشۀ چیزهایی هستیم کـه نداریم. «شوپنهاور»

زمونه بدی شده، ولی کار درستی کردن جدا شدن، تو فامیل ما هم بوده چنین حالتی فامیل ما مشکلش این بود خوب در مورد پسره تحقیق نکرده بودیم وگرنه قبل ازدواج هم پسره مشکلات اخلاقی داشت که ما بعداً فهمیدیم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز