والا شوهر منم اویل اینجوری بود نمیفهمید یه کم زمان بره تا درست بشن
من یه مدتی سکوت کردم هیجی نگفتم گذاشتم خودش هی این حرفاشونو بشنوه
من فقط از مادرشوهرم و فامیلاش فاصله گرفتم به پدرشوهر و برادرشوهرم نزدیک تر شدم هی تعریفشونو پیش شوهرم کردم
بعد از یه مدتی گفت مامانم میگه زنت منو دوست نداره و از این حرفا. منم همه کاراشونو کوبیدم تو سر شوهرم گفتم خودش محبتشو از دلم درآورده تو هم عرضه نداشتی رابطه امونو درست مدیریت کنی به من ربطی نداره
حالا الان بهتر شده یا خودش جلوشونو میگیره یا من از قبل یه مدت مغزشو شست و شو میدم که چطوری به مادرش بگه حرف اضافه نزنه و بهش محبت کنه تا کمتر بهم حسودی کنه