ما خونمونو داریم بازسازی میکنیم اومدم خونه مادربزرگم که فوت کرده کسی اینجا زندگی نمیکنه
من اینجا تنها بودم نیم ساعت پیش ایرپاد گذاشتم با صدای بلند و دراز کشیدم که بخوابم به ده دقیقه نکشید احساس کردم صدای یه چیزی میاد
ایرپادمو دراوردم دیدم صدای پا میاد اینکه یکی با دمپایی قدم میزنه تو حیاط
اول ترسیدم فکر کردم دزد اومده برقو زدم نگاه کردم خبری نبود
یهو دیدم صدای وحشتناک خیلی بلند اه و ناله یا داد و فریاد یه مرد میاد یجورایی صدای خفه و ولی بلند
از اونورش صدای گریه بچه خیلی بلند تر
حاضرم قسم بخورم گربه یا حیوان نبود
صدای گریه هی نازک میشد هی تغییر میکرد صدای گریه بنفش میشد حتی وویسشم گرفتم
از ترس نمیتونستم نفس بکشم شماره مامانمو گرفتم به زور یه کلمه گفتم بیا پیشم فقط
تو اون تایمی که مامانم نمیومده بود همچنان صدا میومد
همین که مامانم کلید انداخت اومد تو حیاط یهو صداها به طور خیلی عجیبی قطع شد