واقعا از ته ته دلم اصلا دوست ندارم تو این شهر زندگی کنم. زندگی تو تهران اینجوری شده که امروز فکر فردامونیم فردا فکر پس فردامون.از دغدغه و نگرانی بابت کرایه خونههای بالا خسته شدم
انگار یه فیلتر خاکستری انداختن رو این شهر پر از دود پر از سروصدا و شلوغی و دویدنایی که تهش به هیج جااا نمیرسیم. احساس میکنم زندگی اینجا جریان نداره. همه شدیم ربات. بخدا تهران فقط به درد پولدارا میخوره که از امکاناتش استفاده کنن و هروقتم تنوع خواستن برن هرکجای دنیا که دلشون خواست مسافرت
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
یه دل میگه برم برم یه دل میگه نرم نرم طاقت نداره دلم دلم بی تو چه کنم پیش ای عشق زیبا زیبا خیلی کوچیکه دنیا دنیا با یاد تو ام هرجا هرجا ترکت نکنم سلطان قلبم توهستی توهستی دروازه های دلم را شکستی شکستی پیمان یاری به قلبم تو بستی تو بستی با من پیوستی
من یبار کلا اومدم تهران دلم میخواست هرچه زودتر فرار کنم پاییز بود بطرز وحشتتتتنااکی سرد بود و شلووووغ عصبی شده بودم
مگر می شود دنیا را پاره کرد و از تویش خوشبختی درآورد؟همین است که هست...🖤🩶🤍مردم فوری یک خودکشی را تراژیک میدانند، ولی دهها سال درد و رنج روحی غیرقابل تحمل را که منجر به خودکشی شده در نظر نمیگیرند. عشقهای ممنوعه همیشه بهایی سنگین دارند؛ راهی که به وصال نمیرسد اما ردّی جاودانه در دل میگذارد. درست مثل شازده کوچولو که معشوقهاش را از دست داد اما رنگ گندمها را برای همیشه به یاد او دوست داشت. گاهی ثمرهی چنین عشقی وصال نیست، بلکه معنا بخشیدن به سادهترین چیزهاست؛ چیزی شبیه زیبایی جاودانهی رنگ گندم ها.