من این احساسو داشتم، بچههای اینجا خیلی راهنماییام کردن، گفتن شاید اشتباهاتی از جانبشون دیدی که بخشیدی، ولی فراموش نکردی. موضوعات حل نشدهای دارین که فقط با حرف درست میشه. و بعد هم یه کم دوری لازمه که قدر همو بدونین.
اول بگم که مسلم میدونم اشتباه توی رابطه، دونفره است. ولی من قبل از صحبت با بچههای اینجا اصلا فکر نمیکردم اینقدر از نامزدم و خانوادهاش ناراحتی داشته باشم، تاپیکم کلا درمورد ولنتاین بود، برو ببین. نشستم اشتباهاتشونو نوشتم و دیدم طوماری شد. سعی کردم فراموش کنم، ولی بهنظرم فراموشی منطقی نبود. بعد رفتیم مشاوره و فازِ باهم حرف زدن. مسائل خیلی پیچیدهتر شد و فهمیدم خیلی چیزا از خانوادهاش شنیده که فکر میکرده نباید به من بگه و حتی حرفهای خیلی سنگین اونا کل آیندۀ رابطه رو زیرسؤال میبُرد. الان تصمیم گرفتیم تا عید باهم کجدار و مریز یا بهعبارت بهتر کات باشیم. تو همین دو هفته جدایی، خیلی براش عزیزتر شدم. ولی هدفم اینه که به همون اندازهای که من براش جنگیدم و میجنگم، برای من بجنگه! وگرنه جدایی به قول دوستمون که گفت فقط طلاق، خیلی بهتره. تازه من شرایطم خیلی خیلی از یک مطلقه بدتر میشه، ولی به خدا توکل کردم، چون به قول همین دوستمون زندگی شوخی نیست.
برات بهترینها رو آرزو میکنم خوشگلم!