2777
2789


واقعا گاهی چیزایی میبینی که دلت میگیره

نوشته بود خانواده شوهرم ناهار فردای عروسیمو اوردن

انقدرم مفصل بود نمیشه بگی! 

یاد خودم افتادم مامانم و مادرشوهرم افتادن سر لج باهم

این گفت به من چه اونم گفت بمن چه مامان خودت بیاره

و ما موندیم گرسنه

با اون حالم پاشدم ناهار درست کردم

مامانم خودش کلی مهمون داشت نکرد یه بشقاب برا من بیاره

من از مادرشوهرم توقعی ندارم 

اون مادرشوهره

اما مامان خودم ذره ای محبت نداشت؟ نگفت دخترم از دیروزه  چیزی نخورده  سرش شلوغ بوده؟!

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

کلا خانوادم خیلی کم محبتن

مثلا زایمان هم که کردم گفتن خونه ما نیا ما خودمون گاهی میایم بهت سر میزنیم

اونم همش برام میشد زحمت و درد سر

چون حکم مهمونو داشتن میریختن و میرفتن

واقعا موندم کی خانوادش مث من هستن؟!؟!

😑 به چه چیزایی فکر میکنین... حالت بد بود ناهار نمیپختی از بیرون میگرفتی، مادرتم درگیر عروسی تو بوده اون روزم باز مهمونای عروسی شما لابد خونش بودن چرا فکر نمیکنی مادرت خسته داره مهمون داری میکنه؟ ما صبح بعد عروسیمون با اون حال رفتیم ماه عسل🫤😂 

ما هم نمیدونستیم ناهار باید بیارن برامون 😂😂 خودمون رفتیم خونه مادرشوهرم ناهار

اره اینم میشه دیگه

یا دعوت میکنن یا میارن

فرقی نداره

مامانم گفت نیای اینجا تازه عروسی زشته همه نگاه بد بهت میکنن

مادرشوهرمم گفت اینجا نیاین بگو‌مامانش براش غذا بیاره

تو شهر ما این رسم برا مادر عروس هست

اینجوری باشه حق داری .بالاخره از غذای عروسی میمونه حداقل از اون میاوردن

یه صلوات برا امام زمانم میفرستی؟          گذرم تا به در خانه ات افتاد حسین،خانه آباد شدم من اُوون آباد حسین
کلا خانوادم خیلی کم محبتنمثلا زایمان هم که کردم گفتن خونه ما نیا ما خودمون گاهی میایم بهت سر میزنیما ...

منم سر اولی مامانم گفت نمی تونم بیام بابات تنها میمونه تو بیا رفتم نه شوهرم اوکی بود نه اونا. گفتم تو دومی می مونم خونم و قشنگ بهم میرسن و تلافی می کنم

سر دومی موندم خونه.به مادر شوهرم گفته بودن خودمون میایم. اونم عین مهمون اومد و رفت.خواهرم یک شب موند بعدش همشون رفتن و به قول تو عین مهمون میومدن. کارهای بچه بزرگه و کوچیکه همه رو خودم انجام دادم.

مامانم همش می گفت تنها نمونی جن زده میشی  انتظار داشت شوهرم نره سر کار که جن منو نزنه.اصلا مهم نبود شب تا صبح بچه رفلاکسی بود نمی خوابید صبح ساعت هفت هم بچه بزرگه رو راه می انداختم برای مدرسه.یخچالو پر کرده بودم که بیان بپزن بخوریم همه با هم یه خورشت هم تو خونم نپخت مامانم.دروغ نگم چند باری کاچی آورد برام.انگار خونمون گازش می گرفت سریع در میرفت اه اه ولش کن 

منم دلم می خواست چند روز استراحت کنم بخورم بخوابم به خودم برسم ولی ...

دیگه از کسی انتظاری ندارم میگم شکر خدا تنم سالمه قدرتشو دارم خودم هر کاری بخوام میکنم.

هر کس به خدا توکل کند، پس او برایش کافی است؛ در حقیقت خدا کارش را به انجام میرساند.( سوره طلاق- آیه3)
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز