امزدم هفته پیش یکجا رفت سرکار آزمایشی یه هفته کار کرد
بعد زنگ زدن که برای سر برج بهتون خبر میدیم که میخوایمتون یا نه خلاصه فهمیدم تو این مدت با یه دختره مجرد تو یه اتاق بوده چون بخس حسابداری بوده
دختره نزدیک ۴۰ سالشه تقریبا ۸ سال ازمون بزرگتر
از چیزایی که نامزدم تعریف میکرد فهمیدم دختره خیلی سر و شیطونه و اونجا با همه گرم میگیره با نامزد منم گرم گرفته انگار حسابی
از اونایی هم هست بخودش میرسه حسابی
خلاصه که نامزد من الان از وقتی رفته اونجا ساکت تر و آروم تر شده یجورایی تو خودشه حتی یکی دوبار خاطرات دوران دوستی مون یادآوری کرد که یادته چقدر خوب بود و از این حرفا
حتی امروز برای اولین بار تو ماشین یه آهنگ آروم و عاشقانه گذاشت
خدایی چش شده یهو