2777
2789

توی خونه سه طبقه باهم زندگی میکنیم الان رفتم خونشون دیدم توی آشپزخونس سلام و احوالپرسی کردم دیدم داره غذا مرغ درست می‌کنه ، بهم گفت دارم مرغ شکم پر درست میکنم مرغم هم کوچیکه 😐 حالا انگار انتظار شام دارم منم دیگه دیدم سر پا وایسادم خودش توی آشپزخونه داره غذا درست می‌کنه که گفت ظرفات اینجا جامونده که منم گفتم باشه میبرمشون گفت ببر 😐 منم اومدم خونمون کلا ده دقیقه نشد رفتم خونشون رسماً گفت برو ، وقتی هم نمیرم میگه چرا نمیای وقتی باهم توی خونه هستیم چرا خبری ازت نیس و فلان ، شوهرم هم میگه چرا نمیری سربزنی به مادرم

توام مث خالمی 

هرچیزی بگن ب خودت میگیری و بر میخوره

اینکه بخوایی اسم منو با تحقیر ریپلایی کنی یابری تاپیکام رو شخم بزنی که درجوابم حرفی بزنی،تبریک میگم تو عقده ایی هستی پس اب خنک بنوش🥛😊دَر من هست هزار من،که گَر بشکند یک من زاده شود مَن دیگر...! 💚🌱(سه تاکاربری ۹۸ امو ترکوندن!دیگه خط ندارم🫤جناب سروان ولوم کن🤦🏻‍♀️) 

زنگ بزن قبل رفتن

سرخود نرو که سرخودم نیاد

میدانم عزیزِ من...!همه‌مان خسته و ویرانیم...اما ناگزیریم به ادامه ، ناگزیریم به جنگیدن برای چیزی که هیچوقت سهم‌‌مان نبوده...خدا را چه دیدی؟!شاید آمین شد ، شاید رسیدیم ، شاید چشیدیم طعم هر آنچه که آرزویش را در سر پروراندیم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

هعییی من فکر میکردم فقط مادر شوهر من مرض داره نگو که همه مادر شوهرا مرض دارن💔

بدون‌تو؟ منی‌نیست. بدون‌تو؟ رویایی‌نیست. بدون‌تو؟ شبی‌نیست. بدون‌تو؟ حرفی‌نیست. بدون‌تو؟ شادی‌ای‌نیست. بدون‌تو؟ هیچی‌نیست. بدون‌تو‌؟ زندگی‌ای‌نیست. بدون‌تو؟ قلبی‌نیست. بدون‌تو؟ دنیای‌پر‌از‌گل‌نیست. بدون‌تو‌؟ چشمانی‌نیست‌که‌من‌ببینم. بدون‌تو؟ من‌همیشه‌یک‌قلب‌شکسته‌دارم. ️.         اخه دورت بگردم من دشمنت نبودم ک اینطوری نابودم کردی:) ️ 

توام مث خالمی هرچیزی بگن ب خودت میگیری و بر میخوره

من هفت ساله دارم باهاشون زندگی میکنم و باهاشون ساختم همیشه غذا فرستادم محبت کردم ولی صبح توی حیاط دیدمش بهش گفتم عصر میام بهتون سر میزنم رفتم حتی نگفت بشین گفت ظرفات رو ببر این همه غذا فرستاده بودم یه تشکر نکرد 

خو مثل مجسمه وایسادی بالاسرش بنده خدا چیکار میکرد حداقل مینشستی پیشش به حرف زدن یه چایی میریختی ،یه ...

آخه خودش ایستاده بود و داشت غذا درست میکرد چطوری بشینم بعدش گفت ظرفات رو ببر 

خانواده شوهر من وقتی حرف می زنم پیششون حرف درمیارن و می گن چقدر حرف می زنی ، حرف نزنی می گن سرده و م ...


اخلاقش مودیه از حق از حق نگذرم مهربون هم میشه ولی خب موقتیه 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792