بچه اول روز دهم برگشتم خونم بچه دوم روز هفتم برگشتم
بسیار سخت بود تنها بودم همسرم هم هیچ کمکی نمی کرد و تا تونست محل کار مونو ولی بالاخره خدا کمکم کرد و از پسش براومدم
اولش سخته گیج میشه احساس میکنی هیچکاری نمیتونی بکنی ولز کم کم قلقلک میاد دستت من سه روز درد طبیعی کشیدم بعد با بیهوشی سزارین شدم وسط عمل نفس نداشتم اکسیژن دادن بهم تارهای صوتی آسیب دیده بود تا سه ماه نمیتونستم حرف بزنم تشنج کردم وقتی اومدم خونه شوهرم خونه نبود دیر میومد خودم بودم وخدا ولی شد سخت گذشت بد گذشت ولی گذشت جوری که بدترین خاطره برام شد مادرشوهرم فقط کدو شور وبادمجون شور شور می‌پخت برام چندروز خونش بودم اجازه نمی‌داد حتی تو یخچال آب بردارم چندروز که خونش بودم جای شوهرم ومنو جدا انداخت گفت بچه گریه میکنه بدخواب میشه تصادف میکنه مادر خودم بیمارستان بستری بود دکترا گفته بودن سرطان داره همه درگیر اون بودن یا بچه داشتن من جز خدا کسی نداشتم
من طبیعی بودم ولی بدجوووور از پایین بخیه خوردم....
مامانم و مادرشوهرم یه روز درمیون موندن پیشم
خودمون تصمیم گرفتیم که اینجور باشه چون هم مامانم به کار خونه خودش می‌رسید هم مادرشوهرم
البته مامانم دوس داشت من برم بمونم خونه اونا.ولی گفتم بیام احتمال داره مادرشوهرم ناراحت بشه
بعد دهم بازم اصرار کرد بیا بمون خونمون بهت برسم و...
واقعیت نرفتم چون خونه خودم راحت تر بودم
من تا ۴۰ روز لکه بینی داشتم و عوارض باهام بود کلا فهمیدم بد زا هستم بعد ۳۰ روز اومدم خونه خودم از کمردرد گریه میکردم بعد ۴۰ خیلی بهتر شدم پیشنهادم بهت اینه که اگه مادرت شرایط داره ۲۰ روز دیگه هم بمون بعد ۴۰ برگرد.
خواهرشوهرمن دوماه موند😆
بعد چهار روز 😐
بند ناف ک افتاد گفتم برو من خودم انجام میدم
عزیزم قشنگ تا چهلم بمون
نمی‌دونی بچه داری دست تنها چقدر سخته مخصوصا که تازه زایمان کردی شوهرتم بگو تا می‌تونه آخر هفته ها بیاد اونجا یا اینکه یکی دو روز آخر هفته ها مرخصی بگیره هر دو هفته بیاد پیشت
من روز هفدهم برگشتم خونه همه کارا با خودم بود
اصلا هم پشیمون نیستم
اگه شوهرت پیشته که بمون خونه مامانت
اگه شوهرت نیست به نظرم برگرد پیشش ...
