من پسرم خیلی بعضی وقتا لجباز وفضول میشه یسری اوقاتم خوبه
حالا خونوادم فقط همین نوه ودارن
دیشب خونشون بودم باخونوادم تامغازه رفتم گیر داد ساعت برام بخر منم پولامو جمع کرده بودم فرشینه بخرم نمیخواستم کمشون کنم قبول نکردم خلاصه همینطور موند جیغ وداد وگریه که ساعت میخوام برگشتیم خونه پدرم هم ساکت نشد منم باردارم وحالم خوش نبود دیگه تحمل گریهاشو واذیتاشو نداشتم
به برادرم گفتم بیا منو باماشین ببر همون مغازه ساعت وبراش بخرم
پدرم گفت توکه میخواستی بخری از اول میخریدی
گفتم خب حالا چی میشه دادشم بیاد تامغازه بامن
بعد پدرم باداد وعصبانیت وحالت یجور ادم اضافیم انگار گفت یلا پاشو پاشو من میبرمت مامانم داد زد گفت پاشو یلا برو دیگه
منم ناراحت شدم ازرفتارشون
گفتم نه نمیخواد دیگه نمیرم
پدرم گفت همینطور که اذیتمون میکنی این بچتم داره اذیتت میکنه
خیلی داغون شدم منم صداموبردم بالا جوابشو دادم گفتم چرا نفرین میکنید بچس خیلی ازاین بچها بعضی وقتا لجبازی میکنن واذیت
خلاصه ازاین حرف دلم خیلی شکست این حرفو بارها مامانم قبلا هم گفته
حالا بیایین بگم براتون که من چ اذیتی براشون داشتم اصلا