خدا توی دلهای شکسته ست
کم از صاحبخونه دلم نشکسته....بچه ی من خیلی بد خواب و کم خوابه....با وجود تلاش فراوونم بازهم صبح میخوابه...حالا چند وقته که صاحبخونه بنایی دارن و صبح شروع میکنند دستگاه فرز و دریل و کلی دستگاه صدا دار وحشتناک رو به کار انداختن....بچه ی منم به شدت میترسه و بیدار میشه ...یک سال و چهارماهشه ...
به صاحبخونه شوهرم گفت اگر میشه ظهر به بعد شروع کنید اونم با حق جانبی گفت خوابه که خوابه ،اصلا پاشید از اینجا برید ... هر بار یه ایرادی میگیرید ....ای خدا چقدر دلمون شکست ...من اینقدر به خدا بی آزارم ....اصلا هم رفت و آمد ندارم .حتی تا جایی که ممکنه از جای میخ مستاجر قبلی استفاده میکنم که میخ جدید نزنم ...خونه رو هم عین دسته گل تحویل میدم ....ولی انگار همه چیز برعکسه