مادرشوهرم از مادربزرگم سنش زیاده .هم دیر ازدواج کرده انگار و پسر بزرگش و دختر کوچکش مجردن و فقط شوهر من بچه وسطی هست و ازدواج کرده اونم تو سن بالا( باهم ۱۲ سال اختلاف سنی داریم) .من با هیچکدوم اونا حرف مشترک ندارم و تو خیلی موارد اونا چون ادعای بزرگی دارند باید ما تو خیلی چیزا کوتاه بیایم ،در حالی که اونا اصلا بزرگی کردن بلد نیستن.حتی عید نوروز اینا مادرم میگه چون اونا بزرگن ما باید اول بریم خونشون عید دیدنی و بعد اونا میان خونه مادرم اینا و اگر مادر پدر من نرن اونجا اونا نمیان خونه ما .خیلی خودخواهن.الان من چهار ماهه باردارم و ویار های وحشتناک دارم و با آمپول و سرم و دارو روزامو میگذرونم ولی اونا اصلا زنگ نمیزنن حالمو بپرسن و فقط هراز گاهی مادرشوهرم برای اینکه پسرش گشنه نمونه غذا می‌فرسته .میخواستم ببینم شما با این اختلاف سنی زیاد مادرشوهراتون مشکلی ندارین ؟؟ یا فقط اینا اینجورین؟
مادرشوهر من همسن مادربزرگم و مادر من همسن دخترش
اون غذا ک گفتی نمیفرستاد حتی
عید هم خانواده من می اومدن اونا نمی رفتن
سلام
برای من هم پیر هستن و سن شون بالاست.
اصلا متوقع نباش.
برای من که نه خونه بهمون دادن نه زمین نه پول کمک برای رهن و اجاره نه ماشین دادن نه حتی هزینه عروسی....
خودمون با کمک خانواده خودم و فرض و وام همه خرج ها رو انجام دادیم.
ولی چون بزرگتر هستن ما همیشه مراعات حال شون رو میکنیم و بهشون احترام میداریم.
مام همینیم اتفاقا با شوهرمم ۱۲سال فاصله سنی داریم
مادرشن سن بالاست
من سعی میکنم حرفی میزنن اگه خلاف میلمه جلو خودشون بگم باشه شما درست میگین و تایید کنم بعدا کار خودمو بکنم
بعدم حرف مشترک واقعا ندارم...بهتره اصلا خیلی خیلی گرم نشی در حد احوال پرسی و ..
مادرشوهر منم سنش خیلی زیاده پدرشوهرمم دو ساله فوت شده
همین که کاری به کار من نداره راضی‌ام فقط خیلی خودشو لوس میکنه واسه شوهرم.
و از هم خیلی دوریم اون شهرستان زندگی میکنه
میدونم مربوط به تایپکتون نیس ولی میشه بگین چه علائمی داشتین و بعد چند روز بی بی چک و آز بتا مثبت شد؟
من الان درد شدید نوک سینه دارم یبوست ۸ روز مونده به پریودم به خاطر درد سینه بی بی چک کردم مثبت شد و آزمایشم منفی ممکنه حامله باشم؟
اون غذا رو هم اصلا من نمیتونم بخورم چون اصلا با مزاجم سازگار نیست..مادر من همش الان میگه تو کوتاه بیا و زنگ بزن حالشون رو بپرس ولی من میخوام مثل خودشون رفتار کنم ...تا حالا همیشه شوهرم گفته مناسبت ها زنگ بزنیم چون اونا بزرگترن ( حتی به خواهر و برادرش) منم میگم خب چرا خواهر برادرت به ما زنگ نمیزنن..فقط از من انتظار دارم انگار
بخدا اینا هم یه قرون کمک نکردن و حتی کادو سر عقد رو شوهرم پولشو داده بود بهشون..الان مامان من انتظار داره با این حالم من زنگ بزنم حال اونا رو بپرسم منم میخوام مثل خودشون باشم..بزرگ باید بزرگی بلد باشه .
گلم میشه جواب منم بدین
بخدا منم همینم فقط در حد سلام احوال پرسی و چیزای روزمره در حد کم..با فامیلشون زیاد رفت و آمد ندارن وقتی هم که بریم باز اونا همشون سن بالا و پیر هستن و باز من ساکت یه گوشه میشینم چون حرفی اصلا ندارم باهاشون
خداروشکر دور هستین..ایشونم خودشو لوس میکنه و هم شوهرم اونارو و اکثر کاراشون رو دوش شوهر منه..فکر کن یه مرد ۴۰ ساله و ۷۰ ساله تو خونه هستن یه آنتن تلویزیون رو درست نمیکنن تا شوهر من بره درست کنه..در اون حد
