خب ما تو یه ساختمون زندگی میکنیم و
یه حیات مشترک داریم
یه بچه پنج ماهه دارم که تازه غذا خور شده فرنی
امروز آب قطع بود و من کلی طرف نشسته و داشتم همچین لباس های بچه م و ظرف واسه پر کردن آب
فشار آب کم بود ولی داخل حیات آب میومد خونه آب نداشتیم
با همسرم رفتیم حیات ظرف های آب و پر کردیم بردیم خونه
دوتا وان ظرف بردم حیات بشورم که پدر شوهرم اومد گفت چرا صداتون زدم نشنیدین گفتم خواب بودیم
یهو با اخم و عصبانیت گفت صبح خواب ظهر خواب شب خواب شما همیشه خوابین سیر نشدین از خواب پاشین بیاین حیات بگردین یعنی چی آنقدر میخوابین با یه لحن خیلی تند داشت میگفت
که منم گفتم من بچه کوچیک دارم به اون رسیدگی میکنم خسته میشم استراحت میکنم خب شما هم همیشه خوابین شما هم نخوابین
پدر شوهرم کار نمیکنه پسر مجردش کار میکنه براش اون میخوره بیمه هم نداره که حقوق بیاد براش
همسر منم جمعه ها صبح تا ظهر میره از بعد ازظهر تعطیله و تایم استراحتشه
که این پدر محترمش میگه بیاین تو گرما حیات رژه برین
حالا خودتون بگین حق با کیه
در آخر هم پدر شوهرم ظرف خودشون و آورد کف زد گفت من میرم سوپر مارکت چیزی نمیخوای گفتم نه مرسی
رفت منم ظرفشون و آب زدم