اقا اومدم تاپیک بزنم
دیدم اخرین تاپیکمم همین بوده
انگار قرار نیس مشکل من حل بشه
یه روزی عاشق همسرم بودم
اما چیکار کرده که ذبگه حتی دلم نمیخاد توروش نگاه کنم
من عاشق متانت و صبر و ادبش شدم
اما الان میلینم دقیقا هیجکدومو نداره
من پدرم برادرام عصبی بودن
توهمون اشنایی گفتم من دنبال ادم امنم
کسی که بلد باشه چجور سکوت کنه اروم باشه تو عصبانیته حتی زنش بتونه ارومش کنه
اما درییغ
حیف
هیچکدومو بلد نیس
تازه من باید حواسم جمع بشه یهو چیزی ناراحتش نکن
فکر میکنم زندگیو باختم
بی پولی و ابناهمه درست شدنیه
اما اخلاق نداشتن نه....