از بچگی بخاطر کارای بابام ازش متنفر بودم
ازش متنفرم
من از بچگی روحیه مستقل داشتم
اما هر بار و هر بار پرماو چید که پرواز نکنم
وحشتناک شکاکه دیگه داره روانیم میکنه
دیگه دلم مخاد از دستش خودمو بکشم
ازش متنفرم
به اسم غیرت به اسم دختر بودن
که درواقع داره از این کلمات سواستفاده میکنه
دارم روانی میشم از دست دارم دق میکنم
۱۹ سالمه تو این ۱۹ سال تمام تلاشمو کردم زندگی مو حدا کنم
اما هر بار بیشترررررر محدودم کرد
نه میبرتم بیرون نه میزارع پامو از خونه بزارم بیرون
میگه دختر هرجایی نیستی
نه میزارع شوهر کنم
دیگه نمیدونم چیکارش کنم چجوری از دستش خلاص بشم
چجوریییییی 💔