چرا تو روی آدما یه جورین پشت شون میشین یکی دیگه؟
مصی رو خیلیاتون میشناسین. من خیلی شبا با تاپیک های اون خودمو سرگرم کردم و مشکلاتمو فراموش کردم.
از خوش انرژی بودنش از روح زندگی که تو تاپیک هاش جاری بود، از فن بیان و مودبانه و زیبا صحبت کردنش یاد گرفتم چجوری حرف بزنم منی که شهرستان بودم و قشنگ حرف زدنو بلد نبودم.
ازش یاد گرفتم خودمو دوست داشته باشم با کسی نرم تو رقابت و حسادت و بتونم اونقد قلبمو بزرگ کنم که توش نفرت جایی نداشته باشه. ازش انگیزه گرفتم از درس خوندش و علاقه اش به یادگیری از این که حتی تو تاریک ترین روزها و غمگین ترین شرایطش بازم از امید میگفت و دوباره شکفته میشد و زیبایی هارو دوباره میدید.
بهم امید میداد، انگیزه میداد، حال دلمو خوب میکرد. هرجا از دستش برمیومد کمک میکرد.
چرا چشم نداشتین چند تیکه جهیزیه از یه دختر دم بخت ببینید؟
چرا چشم دیدن دوتا دونه کرم و یه آبرسان ازش نداشتین؟
چرا نمیتونستین حال خوب یه نفرو ببینید و آروم بگیرید؟
مگه چقد قلباتون سیاه بود که فقط حال بد مردمو دلتون میخواد ببینید.
مصی عزیزم دلم برات تنگ شده و امیدوارم تاپیکمو ببینی.حتی اگه نبینی هم بدون انقد اثرات خوب از خودت گذاشتی که همیشه تو قلبم جا داری.
اونایی هم که میگن مصی فیک بود بعد دوهزار باری که از خودش عکس گذاشت و ثابت کرد فیک نیست بذار بگن. اونا هنری جز خوردن ندارن.
ای کاش دلای آدما کمی صاف تر و بزرگتر بود.
کاش تحمل دیدن حال خوب دیگرانو داشتن.