👩👦👦🧩
🌸 میدونم مسیر ما مادرای بچههای اتیستیک گاهی سخت و طولانیه، اما باور کنید با امید و تلاش میشه قدمبهقدم جلو رفت… این حرف، تجربهی شخصی منه و شاید برای شما هم مفید باشه ❤️
نظر من، بهعنوان یه مادرِ بچهی اتیستیک، اینه که داروها و ویتامینها میتونن تاثیرگذار باشن، اما اصلِ ماجرا اینه که کودک چقدر آموزشپذیر باشه و چقدر به توانبخشیها و تمرینها جواب بده.
پسر من متولد ۹۰ هست. سال ۹۲، وقتی هنوز نمیدونستم اتیستیکه، چون راه نمیرفت، بردمش پیش متخصص مغز و اعصاب. دکتر پرسید: «تشنج داره؟» گفتم نه. برام آمپول سربولازین نوشت و گفت: «برای راه رفتن و حتی حرف زدنش بزن.» وقتی چهارمین آمپول رو زدم، راه افتادنش رو دیدم… واقعا برام مثل یه معجزه بود. اما برای حرف زدنش تاثیری نداشت.
سال بعد فهمیدم که اتیسم داره و از ۳ سالگی توانبخشی رو براش شروع کردیم. حدود ۵ سالگی بود که اولین تککلمهش رو گفت و کمکم گفتارش پیشرفت کرد. این روند تا حدود ۱۲ سالگی ادامه داشت.
میخوام بگم که ویتامینها و داروها شاید کمککننده باشن، اما اصل کار آموزش و تمرین مداومه. هر بچهای با دیگری فرق داره و مشکلاتی مثل آپراکسی گفتار هم روی حرف زدن تاثیر میذارن.
🌱 حتی اگر یه کودک اتیستیک با وجود همهی تلاشها به حرف زدن نرسه اما درک خوبی داشته باشه، میشه از راههای دیگه برای ارتباط استفاده کرد؛ مثل کارتهای تصویری یا اپلیکیشنهای موبایل.
☀️ هر بچهای مسیر خودش رو داره… کافیست ما کنارشون بایستیم و با عشق ادامه بدیم ❤️
و خطاب به اون عزیزانی که فکر میکنن من دروغ میگم پسرم اتیستیکه:
ایکاش در طول مسیر تشخیص و درمان، از حدود ۳ سالگی تا امروز، کنار من بودید تا ببینید چه روزهایی گذروندم و چه آسیبهای روحی و جسمیای تحمل کردم… اگر من دروغ میگم، چرا فرزندم دو بار در سنجش رد شد؟ چرا الان در مدرسهی اتیسم تحصیل میکنه؟
گاهی فکر میکنم خوبی بیشازحد جایز نیست… اما اشکالی نداره، ما تا آخر سعی میکنیم خوب بمونیم. چون اگه ما هم بد بشیم، دیگه سنگ روی سنگ بند نمیشه… به قول شاعر:
"هر کسی از ظن خود شد یار من"
در نهایت خدا میدونه چه چیزی در دل بندههاشه و همین برای من کافیه… 🙏❤️