عموی جوونم ۳۳سالش بود پنج روزه فوت شده و خیلی بابتش ناراحت هستیم
گفتم برای عزای برادرم ۴۰ روز سیاه پوشیدم برای عمومم میپوشم...
اطرافیان میگفتن گناه داره اینکارو نکن بخاطر پسرت برای اون بده اما اهمیت نمیدادم
الان تو حیاط داشتم لباسای مشکیمو میشستم که بیرون رفتنی لباس مشکی داشته باشم
دوبار گفت مامان آدمیه اومد پیشم زدمش🥲🥺 فقط من و پسرم تو حیاط بودیمااا
ترسیدم ... اومدیم خونه ازش پرسیدم مامان آدمیه خوشگل بود گفت آره!
گفت باهام بازی کرد
اومد پیشم من زدمش
پرسیدم کجا دیدیش گفت تو حیاط ، تو حیاط یبار رو بارخواب یبار رو دیوار گفت دیدمش🥺🥺🥺
الان خیلی ترسیدم میگم خدایا غلط کردم مشکی دیگه تن نمیکنم ناشکری بابت پسرم نمیکنم
خیلی ترسیدم😓اولین بار بود همچین چیزی میگفت
دوست خیالی هم اصلا ندارع