اثلا ۲ شب قبل سروع چله ها : نصف شب خواب دیدم یه پیر زن لاغر و زشت با موهای بلند و سفید از پشت منو گرفت دستاشو محکم حلقه زد دور گردنم داشت محکم خفم میکرد تلاش میکردم ولم کنه بی فایده بود دستشو گاز میگرفتم ولم کنه دهن و دندونام بی قوت بود ، بعد سوره ی توحیدو خوندم و دستشو گاز گرفتم ( اونموقع اصلا خواص سوره ی توحیدو نمیدونستم ) بین مچ دست تا آرنجشو گاز گرفتم گوشت دستشو کندم ولم کرد و با ضجه و گریه میدوید و دستش زخمیشو نشون بقیه میداد شب بعدش خواب دیدم من و خواهر زنداداشم تو اتافیم یه مرد سفید پوش ( یه مرد چشم ابرو مشکی ۴۰_۵۰ ساله ریش کوتاه مشکی داشت پیرهن سفید بلند عربی تنش بود شال سفید سرش بوداومد تو اتاق بهم گفت اون دستوری رو که در مورد سوره ی زلزله بلدی علیه این اجرا کن و با انگستش به خواهر زنداشم اشاره کرد
منظورش این دستور بود : دستور برگرداندن جادو به جادوگر و برگرداندن طلسم به خود شخص ( ینی گیرنده ی جادو ) [ در مورد یه شیوه برای سوره ی زلزله هست ) ( سال قبلش از گوگل پیدا کرده بکدم برای سایت دایی ابراهیم هست
روز اول خودنم اوضاع آروم بود
روز دوم خوندم ( حین خوندنِ بقره آروم به در اتاقم میزدن باز میکردم میدیدم کسی نیست )
نصف شبش از سوزش شدید کف پام از خواب پریدم تو گیجی و منگی دیدم یه مرد قد ۱۶۰ اینا ، لباس و شلوار هرردو سیاه صورتش معلوم نبود نصف شب داره به کف پام سنگ داغ میکشه چند باری کشید و رفت سمت پنجره ( سوزشش این شکلی بود ( پا گز گز دردناک میکنه اون ۱۰ برابرش بود ) ، صبح با آلارم گوشیم بیدار شدم کم کم به خودم اومدم فهمیدم اون ( همون خادم طلسمه و حالش بد بوده از اینکه دارم بیرونش میکنم)
از روز دوم تا ششم عصرها مامانم و بالام دعواهای بزرگی با هم میکردن
خواهرم دعوای شدیدی باهام کردم یر یک چیز الکی و زوزمره
از روز هفتم اوضاع آروم شد روز نهم خواهرم خونمون اومده بود بهم گفت رباب خواب دیدم داری تو یه استخر بزرگ شنا میکنی متم دارم لباساتو کناز استخر میشورم .
بعد از ظهرش یه خواستگار اومد ولی چون تشخیص دادم نامناسبه ردش کردم
روز دهم به ببخشبد به استفراق افتادم و ۶ روز مریض شدم ولی نمازامو نشسته و قرآن و ادعیه رو دراز کش خودنم و قطع نکردم بعدس اواضاع عادی شد ،
معمولا روزای اول چله خادم یا خادمین طلسم ( موکل شیطانی اون جادوگر جن کافر ) با دعوا انداختن و مانع انداختن سعی در منصرف کردن شخص داره