ساعت ۴ بعدازظهر
خواهرم : چیکار میکنی
من : به بچه ها غذا میدم
مامان میگفت حال نداری
آره میدونی که بچه هام مریض شدن سه تاشون کارشون زیاده نمیتونم به خودم برسم خودمم ازشون گرفتم
آخی ناهار خوردی
نه وقت نکردم هنوز
آخی خدا کمکت کنه بچه کوچیک واقعا سخته
دیگه انقدر میدویم وقت نمیکنم به سختیش فکر کنم
حالا دیگه دارن غذا میخورن بخابونشون توام غذاتو بخور دیگه
باشه خونه ترکیده جمع و جور کنم دارم روی آشغال راه میرم
حالا برو یه چیزی بخور
بچه ها زود بیدار میشن سینک پر ظرفه برقا میره
حالا مهمون خونت نمیاد که .میخای برات غذا بدم؟
نه ممنون میزارم
تعارف نمیکنما
نه مرسی
شوهرت رفت سرکار؟
نه دست تنها نمیتونم ۵ روزه سرکار نرفته
باشه کاری داشتی بگو بیام کمکت
و فاصلش با من کلا ۵ دقیقست😄