2777
2789
عنوان

دلشوره ناگهانی

137 بازدید | 8 پست

سلام وقت بخیر

من ی سری مشکلات دارم

اختلال دو قطبی و فوبیا از دست دادن دارم 

از قضا مامانم ۲۲ روز بیش بستری شد بخاطر آمبولی ریه 

و ۳ روز پیش الحمدالله مرخص شد 

بخاطر سرماخوردگی نرفتم دیدنش 

دیروز زنگ زدم حالشو بپرسم تلفناشون بخاطر قحطی برق اختلال خورده بود یا خاموش میزد یا در دسترس نمی باشد 

حالا از دیروز یهو گاه و بیگاه دلشوره میگیرم 

مثلا تا پیام میاد مامان باید فلان چیزو بخوره یا فلان کارو بکنه تمام بدنم سرد میشه و استرس و اضطراب میگیرم 

لطفا بگید چکار کنم

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خب شما که مشکلاتت رو میدونی باید واس درمانش اقدام کنی،واس کمتر شدن اظطرابت پروپرانول ۱۰بخور یدونه


یعنی حالم ی جوری میشه تا حد سکته پیش میرم ...نمیتونم با مسئله نبودنش یا اینکه پیر شده کنار بیام

یعنی حالم ی جوری میشه تا حد سکته پیش میرم ...نمیتونم با مسئله نبودنش یا اینکه پیر شده کنار بیام

آره درک میکنم منم درگیر این فوبیا بودم رفتم زیر نظر دکتر بهم دارو داد الان خیلی بهترم

پرسپولیسی دو آتیشه

خب شما که مشکلاتت رو میدونی باید واس درمانش اقدام کنی،واس کمتر شدن اظطرابت پروپرانول ۱۰بخور یدونه


دکتر آسایشگاه لیتیوم کربنات ۳۰۰ داده بود هر ۱۲ ساعت نصفی بهتر شده بودم باردار شدم نخوردم 

این حالت اضطراب و استرس فقط برا مامانمه و بچم هیچ چیز دیگه اینجوریم نمیکنه 

دکتر آسایشگاه لیتیوم کربنات ۳۰۰ داده بود هر ۱۲ ساعت نصفی بهتر شده بودم باردار شدم نخوردم این حالت اض ...

بله چون وابستگی شدید داری بهشون زیاد فکرتو مشلوغ نکن خودتو با کاری چیزی سرگرم کن

پرسپولیسی دو آتیشه

بله چون وابستگی شدید داری بهشون زیاد فکرتو مشلوغ نکن خودتو با کاری چیزی سرگرم کن

فکرمو چکار کنم وسط لباس شستن وسط جارو کردن ذهنم درگیر میشه

۴ سالم بوده مامانم قرص خواب خورده بوده باهم تنها بودیم هرچی صداش میزدم بیدار نمی‌شده داداش بزرگم اومده من ازش پرسیدم مامان چرا بیدار نمیشه نمیدونم خودم گفتم یا اون گفته ک شاید مرده ...از اون موقع همش کابوس میبینم همش حسرت گذشته رو میخورم ک چرا قدرشو ندونستم چرا پیر شده چرا مریض شده چرا چرا چرا

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792