بر دلبر دیوانه بگویید بیاید
دیوانه چو دیوانه ببیند ... خوشش آید
هنگامه به کوی در میخانه گذار است
می نوش دهان از قدح عشق خمار است هنگامه به کوی در میخانه گذار است
بر دلبر دیوانه بگو رخ بنماید.
ای مدعیانی که به دنبال خدائید
معشوقه همین جاست ، کجائید ، کجائید
ساقی گره از کار شما باز گشاید
دیوانه چو دیوانه چو دیوانه چو دیوانه ببیند ... خوشش آید
این تاج گرانمایه و این تخت نپاید
ای زاهد دیوانه بیندیش که شاید
هی زاهد دیوانه بیندیش که شاید
دیوانه ای از چنگ تو ساجت برباید