شبها توی بالشتم گریه میکردم مدتها با همین روال گذشت ماهها گریه کردم هر شب بغض کردم اما تهش فهمیدم چیزیو که از دست دادم اشک هام بودن و چیزی که آسیب دیدن چشمانم بودن همان هایی که امانت خداونده پس تصمیم گرفتم برای هیچ چیزی نه بغض کنم و نه گریه فقط بی تفاوت بگذرم...
شدنی میشه
نشدنی نمیشه
رفتنی میره
من فقط عذاب خودمو بیشتر میکردم
تو هم نکن... نه بغض کن نه گریه کن
قوی باش و محکم