قلبم از عشق نشکسته ولی اونی که باهام بازی کرد مامان باباش از هم طلاق گرفتن و سرپرستیش رفت با پدرش پدرش زن گرفت دوباره و بچه دار شد و این از سمت پدرش رونده شد یه شهر دیگه فرستادنش یه مدت که پیش اینا نباشه😑
ترک تحصیل کرد الانم بیکار دنبال کفتر بازیه
من اینو اسمشو میزارم تاوان شما رو نمیدونم
اون یکی دیگه ام یه عالمه کند کاری کرد که همه اش پیش مامانش لو رفت و الان منو به عنوان کسی انتخاب کرده که هر غلطی میکنه براش تعریف میکنه و منم خرسند گوش میدم و به پام افتاد که باهاش دوباره حرف بزنم
اینا کسایی بودن که من دو سال هر شب ارزو مرگشونو میکردم