مادر همسرم خونه خریدن و برای اینکه جمعیتشون زیاده جمعه برای چهارمین بار دارن شام میدن.من سه بار قبلی بودم و بار آخر از ظهر تا نهار سرپا بودم بعد نهار آشپزخونشون خیلی شلوغ شد و کسی نمیزاشت من کار کنم.رفتم تو اتاق تنها نشستم.شوهرم اومد صدام زد بیا برو تو آشپزخونه.من ناراحت شدم.شبش گفتم من کلفتتون نیستم که باید ساعتمو پر کنم اونم گفت زن منی و وظیفه ات یود آشپزخونه درحال کمک باشی. واقعا دوست ندارم مراسم فردا رو شرکت کنم.حس حمالی دارم واقعا.بسه دیگه
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
باید در جواب همسرت میگفتی خانوادت شعورشان بیشتر توعه
دیدن من ظهر تا حالا سرپابودم نذاشتن کار کنم اومدم نشستم
ولی انگار تو چشات بستس و نمی بینی
از خانه قدم به دنیای بیرون بگذارید در حالی که زنانگی تان پشت در جامانده است، تا انسانی در جمع حضور یافته باشد و اندیشه و گفتار و رفتار او مورد توجه و احترام قرار بگیرد نه جلوههای زیبای جسم و زنانگیاش.(امام موسی صدر)
بیشتر مردها همینجورین فکر نمیکنن زن گرفتن فکر میکنن کلفت گرفتن واسه خانواده اشون انتظارات بیجا دارن در حالی که خودشون خونه ی مادر زنشون برن پا رو پا میندازن و هیچ کاری نمیکنن