2777
2789
عنوان

خونه پدری و طلاهای من

487 بازدید | 41 پست

خانما من خودم مستاجرم پدرم سنش بالاس من تک دخترم و خونش ب کسی جز من نمیرسه  ایشالا ک تنش سلامت باشه داره خونه می‌سازه پول کم آورده تو مرحله نهایی خونه شوهرم یکبار نرفت کمکش خیرش ب کسی نمیرسه. شما جای من بودین طلاتون میفروختین بدین بهش خونش تکمیل کنه شوهرم با خبر نکنم.پدرم خودش ازم نخاسته من میخام اینکار کنم

خدایا کمکم‌ کن❤

طلا رو کی گرفته... اگه همسرتون گرفته حقیقتا حق دارن همسرتون دخالت کنند

روز های خیلی خوبی تو راهه🧡🌱..در حال تلاش برای رسیده هدف💖🌱🌄🏃‍♀️💙✨🦋🌌👑.. میشه یه صلوات بفرستین 🥺🧡

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اگه میتونی مخفیانه انجام بدی آره بده میگی که بچه ی دیگه هم نداره

چن سال ازدواج کردم ب شوهرت نشون ندادم طلاهای و یا هم فوقش بدل میخرم 

ولی دلم خوننننن از اینکه کمک پدرم نرفت یکبارم و اینکه پدرم وامش جور نشد بخاطر نبود ضامن 

خدایا کمکم‌ کن❤
چن سال ازدواج کردم ب شوهرت نشون ندادم طلاهای و یا هم فوقش بدل میخرم ولی دلم خوننننن از اینکه کمک پدر ...

همسرتون وضع مالیش خوبه؟؟ 

روز های خیلی خوبی تو راهه🧡🌱..در حال تلاش برای رسیده هدف💖🌱🌄🏃‍♀️💙✨🦋🌌👑.. میشه یه صلوات بفرستین 🥺🧡

نبا مستاجریم هیچیم نداره

اگه نداره... خوب از کجا بیاره به پدرتون کمک کنه... شما همسرتون رو باید درک کنید... اونم مشکلاتی داره

روز های خیلی خوبی تو راهه🧡🌱..در حال تلاش برای رسیده هدف💖🌱🌄🏃‍♀️💙✨🦋🌌👑.. میشه یه صلوات بفرستین 🥺🧡

من بودم طلا های مجردیم میدادم

^===خوشبختی چون سرابی دور دست .‌.و دل دریغ؛از نوری در این سیاهی ....این بغض سنگین -__- این خستگی مفرط ---این حس تهی ؛؛ همه و همه ؛ داستانی ست  که هرگز به پایان نمیرسد ===^

چن سال ازدواج کردم ب شوهرت نشون ندادم طلاهای و یا هم فوقش بدل میخرم ولی دلم خوننننن از اینکه کمک پدر ...

اگه طلاهای دوران مجردی خبر نداره عیبی نداره بفروشی ولی متاهلی تا نفرروش و اینکه اصلاً بدا را جایگزین طلا نکن

بُگذَر بُگذار بُگذَرَد :)👥←👤

طلاتو بده و به شوهرتم نگو خانوادتم توجیه کن که نگن 

راستش را بخواهید بسیار سنگ دل شده ام با من چنان کردن که سزاوار نبود که دشمنان چندین ساله نیز اینگونه زمینت نمیزنن مرا درون چاهی عمیق انداختند و موقعی که زخمی و پریشان بودم باز هم بر سرم سنگ ریختن ، مگر دستان من چقد بی نمک بود ؟! 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792