زندگی یکی از اقواممون واقعا پر از درده و آدم انگار داره رمان میخونه.
فک کن ده تا بچه داشته خودش سی سالش شوهرش میمیره .هم زمان دامادشم میمیره و پسرش زنشو طلاق میده.فک کن یه خونه با۱۰تا بچه که یکیش شوهرش مرده یکیش ام زن طلاق داده و ۸تا بچه قد و نیم قد.با چنگ و دندون بچه هارو بزرگ میکنه و شوهر میکنه که دوباره مرده اذیتش میکنه جدا میشه .باز مردم براش حرف درمیارن چون مطلقه بوده و انقد اذیت میکنن تا مجبور میشه باز ازدواج کنه و....
خیلی خلاصه گفتم بخوام تعریف کنم یه کتاب میشه