2777
2789
عنوان

رمان مانند ترین اتفاق های زندگيتون چی بوده

| مشاهده متن کامل بحث + 398 بازدید | 60 پست

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

🥲🥲هیچوقت به دست نمیاره؟

چرا فکر کنم به دست آورده باشه دیگه . ولی خب حس میکردم باهام صادق نیست ازش نپرسیدم. 

امیدوارم خدا جوری تو خوش بختی غرقتون کنه ....که هیج راه نجاتی نداشته باشین😁عاشق رمان های تاریخیم مثل سرابی در مه(که اگه سرچش کنید میتونید رایگان بخونید) و سه جلدی سرگذشت آب و آتش نوشته بهار برادران(میتونید از طاقچه و کتابراه بخرید)

من همیشه سرم تو لاک خودم بود تو مدرسه و اینا کلا کسی رو زیاد نمی‌شناختم و فکر هم نمی‌کردم کسی منو بشناسه مثلا از کلاسای دیگه ، یه بار داییم (جوونه و بازاری هس) یه چیزی درباره مدرسه ازم پرسید و گفت شنیده که مثلا درسم خوبه ، تعجب کردم گفت خواهر رفیقاش تو مدرسه مون بوده و از روی برد نمرات و بعضی وقتا اجرا هام تو مراسما ، هم اون دختره هم رفیقاش منو میشناختن😅 این خیلی برام عجیب بود!! 

آزادگان کل جهان ، فکری به حال تربیت اقوام برده دار کنید... 

اون زمان گوشی ها اینترنت نداشت اکثرا هم گوشی و کامپیوتر یا لپ تاپ نداشتن  برای اینکه بدونم دانشگاه چی قبول شدم رفتم یه جا که کار کامپیوتری انجام میداد. اسمم با کدی که داده بودن رو گفتم خودش برام زد بعد گفت دانشگاه شهید بهشتی قبول شدین تبریک میگم. باورم نمیشد

گفتم جدی یا شوخی میکنید. گفت بیا خودت ببین. خیلی لحظه شیرینی بود برام... 

عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده/ به جز از عشق تو باقی همه فانی دانست
یه پسره بود میرفتم مدرسه با ماشین بود نگام میکردمچن وقت بعد میخواستم از خیابون رد شم دقیقا همونجایی ...

خیلی رمانی بود واقعا😂

ندیدیش دیگه ؟

مشغول نوشتن رمانمم😍

اون زمان گوشی ها اینترنت نداشت اکثرا هم گوشی و کامپیوتر یا لپ تاپ نداشتن برای اینکه بدونم دانشگاه چ ...

چه خوببب،ان شاء الله قسمت همه کنکوری ها😅😍

مشغول نوشتن رمانمم😍

زندگی یکی از اقواممون واقعا پر از درده و آدم انگار داره رمان میخونه.

فک کن ده تا بچه داشته خودش سی سالش شوهرش میمیره .هم زمان دامادشم میمیره و پسرش زنشو طلاق میده.فک کن یه خونه با۱۰تا بچه که یکیش شوهرش مرده یکیش ام زن طلاق داده و ۸تا بچه قد و نیم قد.با چنگ و دندون بچه هارو بزرگ میکنه و شوهر میکنه که دوباره مرده اذیتش میکنه جدا میشه .باز مردم براش حرف درمیارن چون مطلقه بوده و انقد اذیت میکنن تا مجبور میشه باز ازدواج کنه و....

خیلی خلاصه گفتم بخوام تعریف کنم یه کتاب میشه

یه صلوات برا امام زمانم میفرستی؟          گذرم تا به در خانه ات افتاد حسین،خانه آباد شدم من اُوون آباد حسین
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   honye_ella  |  5 ساعت پیش
توسط   vittozahra  |  5 ساعت پیش